- سردفتر
- متصدی کل، صاحب دفتر اسناد رسمی
معنی سردفتر - جستجوی لغت در جدول جو
- سردفتر
- صاحب دفتر اسناد رسمی که اسناد را ثبت و امضا می کند، کنایه از اولین نفر گروه، رهبر
- سردفتر ((سَ. دَ تَ))
- مدیر و مسئول دفترخانه اسناد رسمی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
شغل و عمل سردفتر
تندتر
آق سقل
لبریز شدن و پایان یافتن
جایی که سرد باشد ییلاق مقابل گرمسیر
آنچه بر سر دست یا در دست باشد، چوبی که قلندران بر سر دست گیرند، طعام و شرابی که حاضر باشد یا زود حاضر کنند ماحضر
پیشوا، قائد، رئیس
کسی که اخبار روزنامه ها زیر نظر او تهیه میشود
داور سوم است که طرفین دعوی مشترکا او را تعیین کنند حکم مشترک
سرشکافته
عجولانه، چیزی که بر سر دست یا دم دست باشد، کاری که بر سر دست و فوری و بی درنگ انجام دهند، آنچه حاضر باشد یا زود حاضر شود از طعام و شراب، برای مثال باده ای چند خورد سردستی / روی صحرا شد از سر مستی (نظامی۴ - ۵۷۲)
سرپرست و بزرگ تر یک دسته از مردم سرگروه، سرکرده
کسی که از طرف دو یا چند تن به داوری انتخاب شود، داور، حکم
مقابل گرمسیر، سرزمینی که هوای آن سرد باشد، ییلاق، جای سرد، بسیار سرد
کسی که مقالات و اخبار روزنامه یا مجله زیر نظر او تهیه و تنظیم شود و بعد از صاحب امتیاز و مدیر دارای اختیارات برای اداره کردن امور روزنامه و حک و اصلاح مطالب آن باشد
سرکرده جاسوسانی که احوال امرا را به پادشاهان می نوشتند
مچ دست بند دست، با نوک انگشتان گرقتن
فرمانده سپاه، سالر، بزرگتر طایفه
سر دسته سرگروه:) قافله سالار کاروان ضلال و سر نفر رهزنان وهم و خیال (دیو گاو پای) (مرزبان نامه تهران 81: 10317)
سرپنجه، پنجه، انگشتان دست
سرکردۀ جاسوسان و خبرنگاران، سرحلقه
سالار، فرمانده سپاه، کنایه از رئیس و بزرگ دسته یا طایفه
سرگروه، سردسته
نامه های فراهم آورده
ایوان که بر بالای در خانه باشد