جدول جو
جدول جو

معنی سرداور

سرداور
کسی که از طرف دو یا چند تن به داوری انتخاب شود، داور، حکم
تصویری از سرداور
تصویر سرداور
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با سرداور

سرداور

سرداور
داور سوم است که طرفین دعوی مشترکا او را تعیین کنند حکم مشترک
سرداور
فرهنگ لغت هوشیار

سرداور

سرداور
داور سوم است که طرفین دعوی مشترکاً او را تعیین می کنند، حکم مشترک
سرداور
فرهنگ فارسی معین

سرداوه

سرداوه
سرداب و سردابه. (آنندراج). بدان کلمات رجوع شود. لهجه ای است در سردابه که در جنوب خراسان نیز متداول است
لغت نامه دهخدا

سردارو

سردارو
دارویی که آن را با ریگ سوده بر آب صافی که از جوشانده گرفته باشند برافشانند و بنوشند. سرداروج معرب آن است. (آنندراج). دواهای خشک سوده که بر سر دواهای پختۀ پالودۀ روان ریزند. (یادداشت مؤلف). داروهای کوفتۀ خشک که بر دوای مطبوخ ریزند:
معده جان راز اخلاط تعلق پاک کن
چون ترا بخشی ز سرداروی حکمت داده اند.
ملا فوقی یزدی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا

سردور

سردور
سرکرده جاسوسانی که احوال امرا را به پادشاهان می نوشتند
سردور
فرهنگ لغت هوشیار