سردست سردست حقیر، کم عیار. (غیاث) (آنندراج). - متاع سردست و سردستی، کالای فرومایه. مأخوذ از کالا که کهنه فروشان بر دوش گذارند و بدست فروشند. (آنندراج) : زلفی که منم تشنه لب موج شکستش صد نافۀ چین است متاع سردستش. مفید بلخی لغت نامه دهخدا
سردستی سردستی آنچه بر سر دست یا در دست باشد، چوبی که قلندران بر سر دست گیرند، طعام و شرابی که حاضر باشد یا زود حاضر کنند ماحضر فرهنگ لغت هوشیار