- سراپرده
- آلاچق
معنی سراپرده - جستجوی لغت در جدول جو
- سراپرده
- بارگاه پادشاهان، خیمه
- سراپرده
- بارگاه، خیمۀ بزرگ،
پردۀ بزرگ که به جای دیوار دور خیمه بکشند، پرده سرای
سراپردۀ کحلی: کنایه از آسمان، ابر سیاه
- سراپرده ((سَ پَ دَ یا دِ))
- پرده سرای
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
مطیع فرمانبرده، تسلیم شده، به حلقه ارادت مرشد در آمده
پرده سرای. یا سراپرده سیاه و سپید. جهان (باعتبار شب و روز)، یا سراپرده کحلی. آسمان، ابر سیاه
مطیع گشتن، فرمانبرداری کردن
خواننده، نغمه کننده
شاعر، سرود گوی، سرودخوان، برای مثال من که سرایندۀ این نوگلم / باغ تو را نغز نوا بلبلم (نظامی۱ - ۱۹) ، گوینده
کنایه از پوشیده، پنهان و غیرصریح
فرمان بردار، آنکه فرمان کسی را می پذیرد یا اجرا می کند
فرمان بر، فرمان پذیر، فرمان شنو، فرمان نیوش، سر به راه، سر بر خط، نرم گردن، طاعت پیشه، طاعت ور، مطیع، طایع، مطاوع، مطواع، عبید، منقاد
فرمان بر، فرمان پذیر، فرمان شنو، فرمان نیوش، سر به راه، سر بر خط، نرم گردن، طاعت پیشه، طاعت ور، مطیع، طایع، مطاوع، مطواع، عبید، منقاد
فراهم آورده، حاصل شده
فراهم آورده، حاصل، در علم اقتصاد محصول به دست آمده از طریق زراعت یا صنعت
پوشیده و پنهان
منتخب و برگزیده، رئیس، مهتر، فرمانده
رئیس یک طایفه یا دسته ای از مردم، سردسته، فرمانده
کنایه از آسمان، ابر سیاه
ودیعه
امانت، ودیعه
نابی، گزید گی، بهترینی بهی، پاکیزگی
زینسازی
چیزی که در جایی یا نزد کسی به رسم امانت گذاشته می شود، ودیعه