سراپرده: سرای ملکت و در وی سرای پردۀ تو چو باغ پرسرو از لعبتان چین و ختای. فرخی. تا ما بهفت ماه دگر خیمه ها زنیم پیش سرای پردۀتو گرد قیروان. فرخی. ملطفه ای بنزدیک آغاجی خادم خاصه بردم و بدو دادم و جایی فرمود آمدم نزدیک سرای پرده. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 165). چون امیر مسعود از این کارها فارغ شد سرای پرده به راه بست بزدند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 513). اول کسی که سرای پرده ساخت او (سهراب) بود. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 48). شاه رفت از سرای پرده برون اندهش کم شد و نشاط فزون. نظامی. رجوع به سراپرده شود