جدول جو
جدول جو

معنی سرکرده

سرکرده
رئیس یک طایفه یا دسته ای از مردم، سردسته، فرمانده
تصویری از سرکرده
تصویر سرکرده
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با سرکرده

سرکرده

سرکرده
سردار. (غیاث). منتخب و برگزیده. (آنندراج). رئیس. مهتر. فرمانده: خواجه های سیاه با ریش سفید و سرکردۀ مزبور بوده. (تذکرهالملوک چ 2 ص 18). فهیم بن ثولاء سرکردۀ شرطیان بوده در بصره. (منتهی الارب).
در جهان سیم تنان بی حد و سرکرده تویی
روز در سال بسی باشد و نوروز یکی.
محسن تأثیر (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا