- ستیزگر
- متمرد، لجوج، سرکش
معنی ستیزگر - جستجوی لغت در جدول جو
- ستیزگر
- لجوج، متمرد، سرکش، ستیزکار
- ستیزگر ((~. گَ))
- ستیزه گر، لجوج، متمرد
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
عمل و حالت ستیزه گر
جنگجو، لجوج، خشمگین، متمرد سرکش
دستور گماردن دستور گرداندن، به دستوری پرداختن ویچیری (وزیری)، گرد کردن و بردن
آنکه کسی را بستاید
عمل و حالت ستیزه کار
جنگجو، لجوج، خشمگین، متمرد سرکش
ستیزگر، لجوج، متمرد، سرکش، ستیزکار
کسی که دیگری را بستاید، ستایش کننده، ستاینده
سفیدگر، آنکه ظرف های مسی را قلع اندود و سفید می کند، رویگر، سفیدکار
ستیزه کار، جنگجو، سرکش، ناسازگار
کسی که ظرف های مسی را قلع اندود و سفید می کند، رویگر، سفیدکار
ابستیناسیون
ظالم، جبار
ربا خوار
جابر، ظالم
سوم سومین
سازگار، سازش کننده، موافق، هماهنگ، سازگر
پرنده ای که تند و سریع پرواز کند، تیزبال
ظالم، بیدادگر، جبّار، ستمکار، گرداس، جائر، ستم کیش، ظلم پیشه، جفا پیشه، جان آزار، جایر، جفاجو، جفاگر، دژآگاه، مردم گزا، پر جفا، پر جور، استمگر
ستیز، جنگ وجدال، دشمنی و سرکشی، ناسازگاری، کشمکش، لجاج، عناد
کسی که در قمارخانه برای نفع شخصی با ربح زیاد به دیگران پول قرض می داد
تیرساز، سازندۀ تیر
مبارزه، نزاع، منازعه
تعصب، جنگ، خصومت، سرکشی، لجاجت
پوشیده، مستور سیر، 61 مثقال
مستور، پوشیده، برای مثال ور درآید محرمی دور از گزند / برگشایند آن ستیران روی بند (مولوی - ۱۳۱) ، عفیف، پاک دامن، پارسا