عنید. (ملخص اللغات حسن خطیب) (ترجمان القرآن). ظالم. متعدی: گفت اگر مانم این ستیزه گر است گر کشم این حساب از آن بتر است. نظامی. غضب ستیزه گر و عقل قهرمان درخواب شتر گسسته مهار است و ساربان در خواب. صائب
عنید. (ملخص اللغات حسن خطیب) (ترجمان القرآن). ظالم. متعدی: گفت اگر مانم این ستیزه گر است گر کشم این حساب از آن بتر است. نظامی. غضب ستیزه گر و عقل قهرمان درخواب شتر گسسته مهار است و ساربان در خواب. صائب
گردگردنده. (ناظم الاطباء). تندرو. تندگردنده. آنکه به تندی چرخد: نگه کن بر این گنبد تیزگرد که درمان از اویست و زویست درد. فردوسی. که داند درین گنبد تیزگرد در او سور چند است و چندی نبرد. فردوسی. چه جویی از این گنبد تیزگرد که هرگز نیاساید از کارکرد. فردوسی. تا آن جوان تیزقوی را چو جادوان این چرخ تیزگرد چنین کرد کند و پیر. ناصرخسرو. شرف چرخ تیزگرد او بود در حدیث و حدید مرد او بود. سنائی. ، در بیت زیر از فردوسی در صفت آتش آمده و معنی شراره کش و درخشان و پرلهیب را افاده می کند: به یک سو شدی آتش تیزگرد برافروختی زو سیاوخش گرد. (شاهنامه چ بروخیم ج 3 ص 650)
گردگردنده. (ناظم الاطباء). تندرو. تندگردنده. آنکه به تندی چرخد: نگه کن بر این گنبد تیزگرد که درمان از اویست و زویست درد. فردوسی. که داند درین گنبد تیزگرد در او سور چند است و چندی نبرد. فردوسی. چه جویی از این گنبد تیزگرد که هرگز نیاساید از کارکرد. فردوسی. تا آن جوان تیزقوی را چو جادوان این چرخ تیزگرد چنین کرد کند و پیر. ناصرخسرو. شرف چرخ تیزگرد او بود در حدیث و حدید مرد او بود. سنائی. ، در بیت زیر از فردوسی در صفت آتش آمده و معنی شراره کش و درخشان و پرلهیب را افاده می کند: به یک سو شدی آتش تیزگرد برافروختی زو سیاوخش گرد. (شاهنامه چ بروخیم ج 3 ص 650)
آنکه کسی را بستاید. (آنندراج). مادح: سخنوران و ستایشگران گیتی را همی نگردد جز بر مدیح خواجه زبان. فرخی. گمان برم که من اندر زمین همان شجرم شجر که دید ثناگستر و ستایشگر. فرخی. همه خوبی ّ و نکویی بود او را ز خدای وین رهی را که ستایشگر وخنیاگر اوست. فرخی
آنکه کسی را بستاید. (آنندراج). مادح: سخنوران و ستایشگران گیتی را همی نگردد جز بر مدیح خواجه زبان. فرخی. گمان برم که من اندر زمین همان شجرم شجر که دید ثناگستر و ستایشگر. فرخی. همه خوبی ّ و نکویی بود او را ز خدای وین رهی را که ستایشگر وخنیاگر اوست. فرخی
ناحیتی است همه گرمسیر و درختان خرما دارد و در او هیچ شهر نیست و مردمانش سلاح ورز باشند. (نزهه القلوب ص 116 و 117). ناحیتی همه گرمسیر و درختان خرما و هیچ شهر ندارد و نزدیکی ولایت ایراهستان است ومردمانش سلاح ور باشند. (فارسنامۀ ابن بلخی ص 139)
ناحیتی است همه گرمسیر و درختان خرما دارد و در او هیچ شهر نیست و مردمانش سلاح ورز باشند. (نزهه القلوب ص 116 و 117). ناحیتی همه گرمسیر و درختان خرما و هیچ شهر ندارد و نزدیکی ولایت ایراهستان است ومردمانش سلاح ور باشند. (فارسنامۀ ابن بلخی ص 139)