- زنوییدن
- ناله کردن، زوزه کشیدن
معنی زنوییدن - جستجوی لغت در جدول جو
- زنوییدن
- مویه کردن، ناله کردن، زوزه کشیدن
- زنوییدن ((زَ دَ))
- زوزه کشیدن سگ
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
نالیدن، نوا و نوحه کردن
گریه و زاری کردن
احترام گذاشتن
اثر گذاشتن، تاثیر کردن، اثر کردن
پاکیزه ساختن، جلا دادن
بوکردن
زدودن، پاک کردن، پاکیزه ساختن، زداییدن، پاک کردن زنگ از فلز
افزودن: درخت و برگ برآید ز خاک و این گوید که خواجه هر چه بکاری ترا همان روید. کسی که همره ساقی است چون بود هشیار چرا ننوشد کمتر چرا نیفروزد
آدم بازی کردن و فریفتن مردم
آوازدادن بانگ کردن: درخشیدن تیغهای سران نواییدن گرزهای گران. (شا. بنقل جها. رشیدی فرنظا) توضیح در فهرست ولف این کلمه نیامده
بوییدن، استشمام کردن
بو کردن، برای مثال از دست خیال روی تو وقت سحر / گلدستۀ وصل تو همی انبویم (فخر زرگر - لغتنامه - انبوییدن)
توضیح دادن، تشریح کردن، شرح دادن
افتخار
طی کردن
بو کردن
بار نهادن، فارغ شدن
سر زدن از زمین، سبز شدن
زاری کردن
جمع ثنوی
رفتن (نه بشتاب و نه نرم) : (بدو گفت شبگیر از ایدر بپوی بدین مرزبانان لشکر بگوی) (شا. بخ 2329: 8)
شنیدن
پاک کردن چیزی به وسیله آب: غسل. یا شستمش و گذاشتمش کنار. جواب دندان شکن با او دادم
ناله کردن، زاری کردن، موییدن
خوردن آب یا مایع دیگر، آشامیدن
غنودن، خفتن، خوابیدن، درخواب شدن، آرمیدن
شستن، چیزی را با آب پاکیزه ساختن، پارچه یا ظرف یا چیز دیگر را در آب مالیدن که پاک شود، شوییدن
به دنیا آوردن نوزاد، بچه آوردن، زادن
بانگ کردن، فریاد کردن، غریدن، جنبیدن
گفتن، حرف زدن، سخن راندن، ادا کردن سخن