جدول جو
جدول جو

معنی زخیدن - جستجوی لغت در جدول جو

زخیدن
((زُ دَ))
غرغر کردن، ناله کردن
تصویری از زخیدن
تصویر زخیدن
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بخیدن
تصویر بخیدن
حلاجی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رخیدن
تصویر رخیدن
تند نفس کشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زایدن
تصویر زایدن
زاده شدن، زادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زکیدن
تصویر زکیدن
از روی خشم سخن گفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زویدن
تصویر زویدن
بلند شدن و مرتفع شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زهیدن
تصویر زهیدن
زاییدن و تولد کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چخیدن
تصویر چخیدن
کوشیدن سعی کردن، ستیزه کردن، دم زدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خزیدن
تصویر خزیدن
روی سینه و شکم خود را بزمین کشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شخیدن
تصویر شخیدن
لغزیدن، لیز خوردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زکیدن
تصویر زکیدن
سخن گفتن زیر لب از روی خشم و دلتنگی، با خود حرف زدن از سر قهر و غضب، غر و لند کردن، ژکیدن، رکیدن، لند لند کردن، لندیدن، غر غر کردن، دندیدن، دندش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زهیدن
تصویر زهیدن
زاییدن، بچه آوردن، تراویدن، تراویدن آب از درز چیزی، کنایه از به وجود آمدن، برای مثال قوتت از قوت حق می ز هد / نه از عروقی کز حرارت می جهد (مولوی - ۳۳۷)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چخیدن
تصویر چخیدن
کوشیدن، کوشش کردنبرای مثال در تپیدن سست شد پیوند او / وز چخیدن سختتر شد بند او (عطار - ۴۰۱)
ستیزه کردن، برای مثال به کابل که با سام یارد چخید / که خواند از آن زخم گرزش چشید (فردوسی - ۱/۲۳۶)، سپاه است یکسر همه کوه و شخ / تو با پیل و با پیلبانان مچخ (فردوسی - لغت نامه - چخیدن) سخن گفتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مخیدن
تصویر مخیدن
خزیدن، جنبیدن، چسبیدن، برای مثال سبک پیرزن سوی خانه دوید / برهنه به اندام او درمخید (ابوشکور - شاعران بی دیوان - ۱۰۰)، به دنبال کسی رفتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شخیدن
تصویر شخیدن
لغزیدن، لیز خوردن و افتادن از جایی، پژمرده شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رخیدن
تصویر رخیدن
تند نفس کشیدن، نفس تند زدن از تند رفتن یا برداشتن بار سنگین
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بخیدن
تصویر بخیدن
زدن پشم یا پنبه، پنبه زنی، جدا کردن پنبه از پنبه دانه، حلّاجی، فاخیدن، فلخمیدن، فرخمیدن، فلخودن، حلاجت
فرهنگ فارسی عمید
جنبیدن حرکت کردن، اقتفاکردن پیروی کردن: دانش آموز و چو نادان ز پس مبر ممخ تا چو داناشوی آنگه درگران بر (در) تو مخند. (ناصر خسرود) توضیح در حاشیه صفحه مذکور از دیوان ناصر خسرو نوشته شده: از مخیدن و در اینجا شایدبمعنی چسبیدن اراده کرده باشد، خزیدن (جانور)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بخیدن
تصویر بخیدن
((بَ دَ))
حلاجی کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از چخیدن
تصویر چخیدن
((چَ دَ))
کوشیدن، ستیزه کردن، چغیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خزیدن
تصویر خزیدن
((خَ دَ))
روی سینه و شکم خود را به روی زمین کشیدن، آهسته به جایی درآمدن و در کنجی نهان شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از رخیدن
تصویر رخیدن
((رَ دَ))
تند نفس کشیدن به سبب حمل باری سنگین
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زکیدن
تصویر زکیدن
((زَ دَ))
از روی خشم و دلتنگی با خود حرف زدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زهیدن
تصویر زهیدن
((زِ دَ))
زاییدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شخیدن
تصویر شخیدن
((شَ دَ))
شعله کشیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مخیدن
تصویر مخیدن
((مَ دَ))
جنبیدن، خزیدن، چسبیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خزیدن
تصویر خزیدن
حرکت کردن با کشیدن بدن بر روی زمین، آهسته حرکت کردن و به جایی وارد شدن
فرهنگ فارسی عمید