جدول جو
جدول جو

معنی رخیدن

رخیدن((رَ دَ))
تند نفس کشیدن به سبب حمل باری سنگین
تصویری از رخیدن
تصویر رخیدن
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با رخیدن

رخیدن

رخیدن
تند نفس کشیدن، نفس تند زدن از تند رفتن یا برداشتن بار سنگین
رخیدن
فرهنگ فارسی عمید

رخیدن

رخیدن
نفس کشیدن و نفس زدن بواسطۀ برداشتن و کشیدن بار گران و یا مشقت دیگر. (ناظم الاطباء) (برهان) (فرهنگ جهانگیری). به معنی نفس زدن باشد برای حمل بار گران. (غیاث اللغات) (از آنندراج). نفس تند زدن از دویدن و بار داشتن. (از فرهنگ رشیدی) (غیاث اللغات) (از شعوری ج 2 ص 12) : اَنْح، اُنوح، رخیدن و دم برآوردن از مرض دمه و تاسه وجز آن. طَحیر، رخیدن. سخت دم زدن. نَحْم، نَحیم، نَحَمان، رخیدن. (منتهی الارب). و رجوع به رخنده شود
لغت نامه دهخدا

رسیدن

رسیدن
آمدن در آمدن وارد شدن، پیوستن چیزی به چیز دیگر اتصال، پیوستن شخصی به شخص دیگر اتصال تلاقی، واقع شدن، وقوع، پختن میوه نضج، حد بلوغ یافتن، کامل شدن، کمال یافتن، مواظبت کردن مراقبت کردن رسیدگی کردن، فرصت کردن: (نرسیدم که کارت را انجام دهم)
فرهنگ لغت هوشیار