معنی بخیدن - فرهنگ فارسی معین
واژههای مرتبط با بخیدن
بخیدن
- بخیدن
- زدن پشم یا پنبه، پَنبِه زَنی، جدا کردن پنبه از پنبه دانه، حَلّاجی، فاخیدَن، فَلخَمیدَن، فَرخَمیدَن، فَلخودَن، حِلاجَت
فرهنگ فارسی عمید
بخیدن
- بخیدن
- پنبه و پشم زدن. (آنندراج). حلاجی کردن پشم و پنبه. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
بخشیدن
- بخشیدن
- دادن عطا کردن، معاف کردن عفو کردن، قسمت کردن تقسیم کردن، گاهی ورزشکاری برای حفظ منافع حریف یا باحترام او مسابقه را می بخشد و بنفع حریف خود کنار می کشد
فرهنگ لغت هوشیار