- روگردان
- آنکه از چیزی گریزان و نسبت به آن بی علاقه است، روگرداننده، اعراض کننده، نافرمان
معنی روگردان - جستجوی لغت در جدول جو
- روگردان ((گَ))
- دوری کننده، سرکش، روی گردان
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
بی اعتنا
اعراض کننده، نافرمان سرکش مخالف یاغی
ترجمه
بی اعتنایی، اعراض
خودمختار
ملعقه بزرگ دسته دار که با آن از دیگهای بزرگ آب و جز آن بر گیرند
کاربن، کپیه
آفتاب گردان
جایی که در آن چراغ بگذارند چراغدان روشنی دان، تابدان، روزن و سوراخی که از آن روشنایی داخل خانه گردد
اعراض کننده، نافرمان سرکش مخالف یاغی
ظرف روغن، حقه مرهم
سراسیمه، حیران، پریشان
آنکه از کسی یا چیزی اعراض می کند، روگردان
جایی که در آن چراغ بگذارند، روشنی دان، چراغ دان، تاب دان، روزنی که نور از آن داخل می شود
سرگین گردان، حشره ای سیاه و پردار، بزرگ تر از سوسک های خانگی که در بیابان های گرم پیدا می شود و بیشتر روی سرگین حیوانات می نشیند و آنرا با چرخاندن حمل میکند، سرگین غلتان، سرگین گردانک، خروک، خبزدو، خبزدوک، خزدوک، کوزدوک، چلاک، چلانک، کستل، گوگار، گوگال، تسینه گوگال، بالش مار، کوز، جعل، قرنبا
پسوند متصل به واژه به معنای برگرداننده مثلاً نوار برگردان، ترجمه مثلاً برگردان فارسی کتاب، قسمتی از لباس که به بیرون تا می شود، در موسیقی قسمت تکرار شونده در یک آواز، در موسیقی گوشه ای در دستگاه شور، کاربن
جای گوهر صندوقچه جواهر
لباس بجز آنچه که بر تن دارند و چون این جامه چرکین گردد از تن درآرند و آن یک را بتن کنند واشور. یا یک پیرهن دارد که واگرداناش آفتاب است. جامه اش منحصر بهمین یک پیرهن است، آن قسمت از تصنیف و آهنگ که پس از هر بندی تکرار شودبرگردان ترجیع، تفاوت توفیر ما به الاختلاف
((گَ))
فرهنگ فارسی معین
ظرفی دسته دار مانند ملاقه، اما بزرگتر از آن، که به وسیله آن آب، آش یا غذاهای مانند آن را از ظرفی به ظرف دیگر می ریزند
چراغدان
ظرف بزرگ و دسته دار شبیه ملاقه که با آن آب یا غذای آبکی مانند آش و آبگوشت را از ظرفی به ظرف دیگر می ریزند
خزان، پاییز
ظرف روغن، جای روغن
گم گشته، آواره، در به در، بی خانمان، سرگشته، حیران، گیج، واله، مستهام، هامی، کالیو، خلاوه، پکر، آسیون، کالیوه رنگ، گیج و گنگ، کالیوه، گیج و ویج، آسمند
آفتاب گردان، گیاهی با برگ های درشت و ساقۀ بلند و گل های سبدی زرد رنگ که میان آن ها تخم هایی شبیه تخم هندوانه قرار دارد و آن ها را تف می دهند و مغز آن را می خورند، روغن آن را نیز می گیرند و در پختن شیرینی و بعضی خوراک ها به کار می برند، گل آن همواره رو به آفتاب می گردد، روز گردک، آفتاب گردک، آفتابگردان، آفتاب گردش، روز گرد
ضرر، عدم سود، جامه و لباسی که به جای لباسی که در تن دارند بپوشند
Errant, Wanderer, Wandering
заблудший , странник , блуждающий , спотыкаясь
umherirrend, Wanderer, wandernd, stolpernd