جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با رویگردانی

روی گردانی

روی گردانی
روگردانی. عمل روی گرداندن. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا

روگردانی

روگردانی
برگشتگی. (ناظم الاطباء). روی گردانی. اعراض. و رجوع به روی گردانی شود، ترک. (ناظم الاطباء). و رجوع به روگردان و روگردانیدن و روی گردانی شود، مهاجرت. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

روی گردان

روی گردان
کسی که از کاری اعراض کند و از آن روی تابد. (ناظم الاطباء). مُعرِض. (یادداشت مؤلف). متماری. (منتهی الارب). اعراض کننده و بی دماغ. (آنندراج).
- روی گردان گشتن، روگردان شدن:
در دماغ عشق ار دل روی گردان گشته است
این صفت برگشته را برگشته مژگانی کجاست ؟
صائب (از آنندراج).
رجوع به ترکیب روی برگرداندن شود، نافرمان. سرکش. مخالف. یاغی. (فرهنگ فارسی معین) ، در هندوستان قماشی را گویند که پشت و رو یکسان داشته باشد و چون از طرفی مستعمل شود آن را باژگونه کنند و از طرف دیگر بدوزند و این در سقرلات و آنچه بدان ماند مستعمل، و اصطلاح سراجان است. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا