جدول جو
جدول جو

معنی واگردان

واگردان((گَ))
زیر و رو کردن، دوباره گرداندن
تصویری از واگردان
تصویر واگردان
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با واگردان

واگردان

واگردان
لباس بجز آنچه که بر تن دارند و چون این جامه چرکین گردد از تن درآرند و آن یک را بتن کنند واشور. یا یک پیرهن دارد که واگرداناش آفتاب است. جامه اش منحصر بهمین یک پیرهن است، آن قسمت از تصنیف و آهنگ که پس از هر بندی تکرار شودبرگردان ترجیع، تفاوت توفیر ما به الاختلاف
فرهنگ لغت هوشیار

واگردان

واگردان
ضرر، عدم سود، جامه و لباسی که به جای لباسی که در تن دارند بپوشند
واگردان
فرهنگ فارسی عمید

واگردان

واگردان
پوشاک عوضی. ملبوسی که بجای آنچه در تن دارند پوشند. (ناظم الاطباء). کن و واکن. جامه ای به ذخیره که جامۀ پوشیده را بدل باشد. جامه ای جز آن که بر تن دارند که چون این شوخ گیردآن دیگری را پوشند. جامۀ نهاده برای بدل کردن جامه ای که در تن دارند. (یادداشت مؤلف). واشور. واشو.
- امثال:
یک پیرهن دارد که واگردانش آفتاب است، یعنی جامه اش منحصر به همین یک پیراهن است و پیرهنی جز آنچه پوشیده و هم اکنون برتن دارد ندارد.
، در تداول تصنیف سازان و خوانندگان، ترجیع. آن قسمت از آهنگ یا تصنیف که پس از هر بندی تکرار شود به وسیلۀ خواننده یا به وسیلۀ جماعتی از اعضای ارکستر و نوازندگان
لغت نامه دهخدا

باگردان

باگردان
دهی است از دهستان ایل تیمور بخش حومه شهرستان مهاباد که در 26 هزارگزی جنوب باختری مهابادو 13 هزارگزی باختر شوسۀ مهاباد به سردشت واقع است. ناحیه ایست کوهستانی و دارای آب و هوای معتدل و 169سکنه. آب آن از رود خانه مهاباد تأمین میشود. محصول عمده آن غلات و چغندر و توتون و حبوبات و شغل مردمش زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان جاجیم بافی و راهش مالرو است، در دو محل بفاصله یکهزارگزی دو آبادی بنام باگردان بالا و پائین مشهور و سکنۀ باگردان بالا 25 نفر میباشد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4) ، پریدن و پرواز کردن بسوی چیزی یا در طلب چیزی و یا در هوای چیزی:
دلی که بال و پری در هوای خاک بزد
ندید خواب شکفتن چو غنچۀ تصویر.
خاقانی.
- بال و پرزده، پرو بال زده در مقام نفرین گفته شود
لغت نامه دهخدا

واردان

واردان
چوبی کمه دو سر آن باریک و میانش ضخیم است و خمیر نان را بوسیله آن تنک سازند
فرهنگ لغت هوشیار