جدول جو
جدول جو

معنی گوگردانک

گوگردانک
سرگین گردان، حشره ای سیاه و پردار، بزرگ تر از سوسک های خانگی که در بیابان های گرم پیدا می شود و بیشتر روی سرگین حیوانات می نشیند و آنرا با چرخاندن حمل میکند، سرگین غلتان، سرگین گردانک، خروک، خبزدو، خبزدوک، خزدوک، کوزدوک، چلاک، چلانک، کستل، گوگار، گوگال، تسینه گوگال، بالش مار، کوز، جعل، قرنبا
تصویری از گوگردانک
تصویر گوگردانک
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با گوگردانک

گوگردانک

گوگردانک
سرگین گردانک باشد و او را عربان جعل و خنفساء خوانند و ترکان قیقور گویند. (برهان). کرمی است که سرگین را گلوله کرده گرداند. (رشیدی). در فرهنگهای فارسی مانند برهان قاطع و سروری و آنندراج گوگردانک ’جعل تازی’ و خبزدوک ’خنفسأتازی’ هر دو را به یک معنی آورده اند لیکن چنانکه از موارد استعمال برمی آید فرق گوگردانک و خبزدوک همان فرق معنی جعل و خنفساء است چه خبزدوک (خنفساء) جانور سیاه رنگ درازاندامی است که در زیر فرش خانه ها یافت میشود. و قادر بر پرواز نیست ولی گوگردانک (جعل) از آن گردتر است و پرواز میکند و فرهنگهای فارسی نظیر رشیدی وقوامیس عربی مانند اقرب الموارد و منتهی الارب همین نظر را تأیید میکنند. رجوع به گوگار و گوگال شود
لغت نامه دهخدا

روگردانی

روگردانی
برگشتگی. (ناظم الاطباء). روی گردانی. اعراض. و رجوع به روی گردانی شود، ترک. (ناظم الاطباء). و رجوع به روگردان و روگردانیدن و روی گردانی شود، مهاجرت. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

گوی گردانک

گوی گردانک
به معنی گوی گردان است که خنفساء باشد. (برهان). سرگین گردانک. گوه گردان. گوه گردانک. جعل. گوگردانک. گوی گردان و گوگار و گوگال. رجوع به هریک از این کلمات در جای خود شود
لغت نامه دهخدا

روگردان

روگردان
آنکه از چیزی گریزان و نسبت به آن بی علاقه است، روگرداننده، اعراض کننده، نافرمان
روگردان
فرهنگ فارسی عمید

روگردان

روگردان
آنکه از چیزی برگردد و ترک آن را کند. (ناظم الاطباء). معرض. ترک کننده. (یادداشت مؤلف).
- روگردان شدن از کاری یا چیزی، منصرف شدن از آن. ترک گفتن آن را. (از یادداشت بخط مؤلف). روی برگرداندن: بضرورت روگردان شده میل سمرقند نمود. (تذکرۀ دولتشاه ص 364).
شوند لاله و گل چون چراغ روگردان
ز من به گلشن ایام اگر نسیم شوم.
سلیم (از آنندراج).
- روگردان نبودن از کاری، اعراض نکردن از آن. ترک نگفتن آن را. امتناع و اباء نداشتن از آن: از یک لنگری پلو، از یک قرابه شراب رو گردان نیست. (از یادداشت بخطمؤلف). روگرداننده. نافرمان و سرکش و مخالف و یاغی. (ناظم الاطباء). روی گردان. و رجوع به روی گردان شود.
، در هندوستان قماشی را گویند که پشت و روی کسان داشته باشد و چون از طرفی مستعمل شود آن را باژگونه کرده از طرف دیگر بدوزند. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا

گوهردان

گوهردان
جای گوهر. جای نهادن گوهر. صندوقچۀ جواهرات
لغت نامه دهخدا