- رماندن
- ترساندن و گریزاندن
معنی رماندن - جستجوی لغت در جدول جو
- رماندن
- رم دادن، ترساندن و گریزاندن
- رماندن ((رَ دَ))
- ترساندن، گریزاندن، متنفر ساختن، رمانیدن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
عاجز شدن
ناتوان شدن
فرو ماندن، ناتوان شدن، بیچاره شدن، عاجز شدن، فقیر و تهی دست شدن
توقف بسیار کردن، درنگ کردن
جدا شدن، مفارقت یافتن، جدا افتادن
رسانیدن، کسی یا چیزی را بجائی یا نزد کسی بردن، فرستادن
رم دادن گریزاندن، متنفر ساختن
فرانسوی بازمان
نجات دادن خلاص کردن (از قید و بند)
در سیر و خرام آوردن خرامانیدن، خوش خرامیدن بناز و کشی راه رفتن
کج کردن
خم کردن، خم دادن، کج کردن، برای مثال خماند شما را همان روزگار / نماند خمانیده هم پایدار (فردوسی۱/۱۱۳)
رها کردن، آزاد کردن، نجات دادن
به راه رفتن وا داشتن، به راه انداختن، فرستادن
جاری کردن، جریان دادن، رایج کردن
جاری کردن، جریان دادن، رایج کردن
چیزی یا کسی را به جایی بردن مثلاً مرا تا محل کارم رساند
آگاهی دادن، گفتن مطلبی به کسی
چیزی را به چیز دیگر نزدیک کردن، متصل کردن دو چیز به یکدیگر مثلاً دو سرنخ را به یکدیگر رساند
پرورش دادن، پروراندن
کنایه از باعث ازدواج دو نفر شدن
خبر یا سلام یا مانند آن را به جایی بردن، ابلاغ کردن
دلالت کردن، نشان دادن
وارد کردن
پسوند متصل به واژه به معنای دادن مثلاً آسیب رسان
آگاهی دادن، گفتن مطلبی به کسی
چیزی را به چیز دیگر نزدیک کردن، متصل کردن دو چیز به یکدیگر مثلاً دو سرنخ را به یکدیگر رساند
پرورش دادن، پروراندن
کنایه از باعث ازدواج دو نفر شدن
خبر یا سلام یا مانند آن را به جایی بردن، ابلاغ کردن
دلالت کردن، نشان دادن
وارد کردن
پسوند متصل به واژه به معنای دادن مثلاً آسیب رسان
خراب کردن و روی هم ریختن، خراب کردن سقف یا دیوار و مانند آن
گمانیدن: وهم چیزی نگماند که نه حس بوی داده بود
مردن، درگذشتن، اقامت نکردن
Convey
передавать
übermitteln
передавати
przekazywać
transmitir
trasmettere