معنی رماندن
رماندن
رم دادن، ترساندن و گریزاندن
تصویر رماندن
فرهنگ فارسی عمید
واژههای مرتبط با رماندن
رماندن
رماندن
ترساندن و گریزاندن
فرهنگ لغت هوشیار
رماندن
رماندن
ترساندن، گریزاندن، متنفر ساختن، رمانیدن
فرهنگ فارسی معین
رماندن
رماندن
رم دادن. رمانیدن. تنفیر. تار کردن. تار و مار کردن. رجوع به رمانیدن شود
لغت نامه دهخدا
درماندن
درماندن
عاجز شدن
فرهنگ واژه فارسی سره
درماندن
درماندن
ناتوان شدن
فرهنگ لغت هوشیار
رساندن
رساندن
رسانیدن، کسی یا چیزی را بجائی یا نزد کسی بردن، فرستادن
فرهنگ لغت هوشیار
رمانیدن
رمانیدن
رم دادن گریزاندن، متنفر ساختن
فرهنگ لغت هوشیار
رمانان
رمانان
فرانسوی بازمان
فرهنگ لغت هوشیار
رهاندن
رهاندن
نجات دادن خلاص کردن (از قید و بند)
فرهنگ لغت هوشیار