معنی رواندن رواندن به راه رفتن وا داشتن، به راه انداختن، فرستادنجاری کردن، جریان دادن، رایج کردن تصویر رواندن فرهنگ فارسی عمید
رواندن رواندن راه بردن. به راه رفتن واداشتن. روانیدن: آن خدای که قادر است که ایشان را بر پاها برواند قادر است که در قیامت برو برد. (تفسیر ابوالفتوح رازی). و رجوع به روانیدن شود لغت نامه دهخدا