جدول جو
جدول جو

معنی رواندن

رواندن
به راه رفتن وا داشتن، به راه انداختن، فرستادن
جاری کردن، جریان دادن، رایج کردن
تصویری از رواندن
تصویر رواندن
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با رواندن

رواندن

رواندن
راه بردن. به راه رفتن واداشتن. روانیدن: آن خدای که قادر است که ایشان را بر پاها برواند قادر است که در قیامت برو برد. (تفسیر ابوالفتوح رازی). و رجوع به روانیدن شود
لغت نامه دهخدا

رساندن

رساندن
رسانیدن، کسی یا چیزی را بجائی یا نزد کسی بردن، فرستادن
رساندن
فرهنگ لغت هوشیار