- راستکار
- پرهیزکار، درستکار و مقدس و عادل
معنی راستکار - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
درستکاری، تقدس تدین، امانت، عدالت
درستکار، کسی که کارهایش از روی راستی و درستی باشد، امین، پاک دست، درست کردار، صحیح العمل، برای مثال خواهی که رستگار شوی راست کار باش / تا عیب جوی را نرسد بر تو مدخلی (سعدی۲ - ۶۸۰)
امین، صالح
بر صنعتگران از نجار و کفش دوز و یا کارگران فنی که در کار خبره و استاد باشند اطلاق میشود و زیر دستان آنان را شاگرد مینامند
فزونخواهی، انباشتن، برافزودن بسیار خواستن چیزی را، بسیار کردن بر افزودن، بسیار داشتن، زیادت طلبی افزون جویی
بزرگ منشی کردن
نیگویی ناپذیری ناشناختگی ناپسند یابی نیگری (انکار) نا شناختن، خواستار دریافتن امری نا شناس گردیدن، انکار کردن، یا یاء استنکار. یاء نکره یاء تنکیر: اسبی خریدم
بادکردن، یاد آوری یاد کرد، جمع استذکارات
حکیم، استوار کار، امین
معتقد به راستی
کشاورز زارع فلاح کشاورز
افزون خواهی، زیاده طلبی
درستکاری، راستی و درستی
شناختن کسی را منکر شدن، انکار کردن
آنکه دیگری را به راستی و درستی راهنمایی می کند، برای مثال سپهبد ز ملاح فرزانه رای / بپرسید کای راست بر رهنمای (اسدی - ۱۶۷) ، در علم هندسه شکلی هندسی با اضلاع مساوی و موازی، راست پهلو، مربع مستطیل
کسی که کارهایش از روی راستی و درستی باشد، امین، پاک دست، درست کردار، راست کار، صحیح العمل
زورگویی ناشی از داشتن قدرت، خود را بزرگ دانستن، تکبر کردن
دروغگوی دروغزن
آن که کارهایش به راستی و درستی انجام گیرد، درست کردار، امین، معتمد
متقلب، دروغ گو
تدبیر، راه حل
تازه یابی، نوبرخوردن، دخترکی برداشتن، پسرزاییدن: بار نخست در بامداد رفتن پگاه بر خاستن، نو آوردن امربکر و بی سابقه پدید کردن، نو آوردگی اختراع: قوه ابتکار
گران فروختن، انبار کردن
ظرفی که در آن چای میاشامند، پیاله
کرشدن گوش سنگینی
رایخواهی
از دانه های خوردنی مرجمک هم آوای مردمک دانژه
پیروی: به روش دیگری رفتن، خواربار داشتن
پایدار، ثابت، متقن، پا برجا، راسخ، متین، محکم، امین
پگه خوانی خواندن خروس در پگاه (سحر)