جدول جو
جدول جو

معنی رأی - جستجوی لغت در جدول جو

رأی
((رَ))
اندیشه، فکر، تدبیر، عقیده، اعتقاد، شور، مشورت، قصد، عزم، رای
تصویری از رأی
تصویر رأی
فرهنگ فارسی معین
رأی
رای
تصویری از رأی
تصویر رأی
فرهنگ واژه فارسی سره

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از رهی
تصویر رهی
(پسرانه)
راهی شده، روان، مسافر، غلام، بنده
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از رضی
تصویر رضی
(پسرانه)
راضی و خشنود
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از روی
تصویر روی
چهره، صورت، سیما، گونه، رخ، رخسار، رخساره، دیمه، دیمر، سج، خدّ، وجنات
فلزی سفید رنگ و کمی مایل به آبی که برای ساختن انواع ظروف و برخی چیزهای دیگر به کار می رود
رو
پسوند متصل به واژه به معنای روینده مثلاً خودروی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رای
تصویر رای
عقیده، نظر، اندیشه، عقیدۀ کسی یا کسانی دربارۀ چیزی یا کسی، در علوم سیاسی برگه ای که نشان دهندۀ نظر فرد در مورد یک امر سیاسی، به ویژه انتخابات است مثلاً رأیش را در صندوق انداخت، حکم دادگاه، قضاوت، اظهارنظر
رأی ثاقب: رأی نافذ، رأی روشن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رای
تصویر رای
اندیشه، فکر، عقل، عقیده، تدبیر، عزم
لقب و عنوان برای پادشاهان و فرمانروایان هند، راج، راجه، برای مثال همی نگون شود از باس و از مهابت شاه / به ترک خانۀ خان و به هند رایت رای (عنصری - ۲۹۱)، پادشاه، حاکم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رهی
تصویر رهی
رونده، راه افتاده، رهرو، مسافر، غلام، بنده، چاکر، برای مثال کمند از رهی بستد و داد خم / بینداخت خوار و نزد هیچ دم (فردوسی - ۱/۲۰۰)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رعی
تصویر رعی
چریدن، چرانیدن، حفظ کردن، نگهداری کردن، سرپرستی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رمی
تصویر رمی
افکندن، انداختن، پرتاب کردن، تیر انداختن
رمی جمره: در فقه از مناسک حج و آن انداختن هفت سنگریزه است به جمرهالعقبه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رضی
تصویر رضی
خشنود، شاد، شادمان، خوشحال، راضی، قانع
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ربی
تصویر ربی
کلمۀ ندا، ای پروردگار من، ای خدای من
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رکی
تصویر رکی
ضعیف و سست
فرهنگ لغت هوشیار
فلزی که سفیدرنگ که برای ساختن انواع ظروف و برخی چیزهای دیگر بکار میرود چهره، رخ، رخسار، صورت، طلعت، گونه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رهی
تصویر رهی
رونده، راه افتاده، مسافر، راهی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رزی
تصویر رزی
در ترکیب آید به معنی رزیدن رنگرزی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رمی
تصویر رمی
انداختن، نگهبان رمه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رسی
تصویر رسی
ستون تاژ (خیمه)، مرد استوار پشته، باران درشت
فرهنگ لغت هوشیار
چریدن، چرانیدن، نگهبانی، سبزه و گیاه مرغ چرانیدن بچرا بردن (گوسفند و مانند آنرا)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رحی
تصویر رحی
سنگ آسیا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ردی
تصویر ردی
بالاپوش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رذی
تصویر رذی
بیمارگران سخت بیمار، سست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رضی
تصویر رضی
خشنود شدن، خشنود گردیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رثی
تصویر رثی
موییدن، مرده ستایی، مهربانی، فراگیری به یاد سپاری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ربی
تصویر ربی
پرورش یافتن در بر کسی پروردگار من، خدایا، الهی، ای خدای من
فرهنگ لغت هوشیار
فکر، اندیشه، تدبیر، طرح، نقشه اندیشه و تدبیر، پنداشتن، تدبیر خردمندانه، دیدن، دانستن، پارسی تازی گشته رای (خرد عقل) بوشا اندیشه فکر، عقیده اعتقاد، شور مشورت، قصد عزم، جولان خاطر است در مقدماتی که امید میرود که منتج به نتیجه گردد، نظر حاکم درباره مدعی و مدعی علیه حکم، نظر قاضی در تفسیر قانون. یا اصحاب قیاس اصحاب قیاس پیروان ابو حنیفه جمع آرا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رشی
تصویر رشی
جمع رشوه، بلکفت ها بدکندها پارک ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رای
تصویر رای
راه، طریق
فرهنگ فارسی معین
تصویری از رای
تصویر رای
عنوانی برای حاکم یا فرمانروا در هندوستان، راجه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از رای
تصویر رای
((رَ))
اندیشه، فکر، تدبیر، عقیده، اعتقاد، شور، مشورت، قصد، عزم، رأی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از رمی
تصویر رمی
((رَ))
افکندن، تیر انداختن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از رعی
تصویر رعی
((رَ))
چرانیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از رأس
تصویر رأس
((رَ))
سر، بزرگ و مهتر قوم، واحدی برای شمارش چهارپایان، بلندی جمع روؤس (رئوس)
فرهنگ فارسی معین
تصویری از رای
تصویر رای
رأی، ایده
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از روی
تصویر روی
جهت
فرهنگ واژه فارسی سره