- ذاهل
- فراموش کننده فراموشکار. فراموشکار
معنی ذاهل - جستجوی لغت در جدول جو
- ذاهل
- فراموش کننده، فراموشکار
- ذاهل ((هِ))
- فراموش کننده
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
نادان، ناآگاه
تنبل، سست
بی کارگردنده، متردد
ستمگر، ظالم
باریک، لاغر، پژمرده پلاسیده، خشک لب پژمرده پلاسیده، لاغر نزار، خشک شده از عطش (لب و غیره)
خواری، رسوائی
فراموش کننده
آسوده خاطر، دور شونده
نادان، احمق
سرگشته داحول: پارسی تازی گشته داخول گونه ای از تله و لولوی سر خرمن علامتی که در زراعت و فالیز و مانند آن نصب کنند تا جانوران موذی از آن برهند، علامتی که صیادان در صحرا نزدیک به دام نصب کنند تا جانوران از آن برمند و بسوی دام آیند و گرفتار شوند
زن خواستن و با اهل شدن، ازدواج نمودن زن گرفتن، سر به راهی زن کردن زن خواستن
نادان، نابخرد، بی سواد
دارای ذیل، درازدامن، درازدنبال
پژمرده، ترنجیده، خشکیده، لاغر، نزار
ثابت، تغییر ناپذیر، پابرجا، استوار، پایدار، همیشگی
زن بی شوی، فرمانروا شاه بزرگ
تن پرور، سست، تن آسان و نیز میان دو کتف، بالای شانه و پشت گردن هم گویند
شانه، کتف
زناشویی کردن
رونده، درگذرنده
تنبل، سست، بیکار، هنجام، کسل، جایمند، تنند، اژکهان، اژکان، اژکهن، سپوزکار، سپوزگار،
پیر، ناتوان، مفرد کواهل،
بالای شانه تا زیر گردن، میان دو کتف چهارپایان، پشت گردن
پیر، ناتوان، مفرد کواهل،
بالای شانه تا زیر گردن، میان دو کتف چهارپایان، پشت گردن
Ignorant
невежественный
ignorant
неосвічений
ignorant