جدول جو
جدول جو

معنی ذابل

ذابل((بِ))
پژمرده، پلاسیده، لاغر، نزار، خشک شده از عطش
تصویری از ذابل
تصویر ذابل
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با ذابل

ذابل

ذابل
باریک، لاغر، پژمرده پلاسیده، خشک لب پژمرده پلاسیده، لاغر نزار، خشک شده از عطش (لب و غیره)
فرهنگ لغت هوشیار

ذابل

ذابل
ذَوی ّ. پژمرده. ترنجیده. پلاسیده، لاغر. نزار. مَهزول، خشک شده از عطش مانند لب، قنّا ذابِل، دقیق لاصق باللیط. و فی المحکم، لاصق اللیط. (تاج العروس). نیزۀ باریک چسبیده پوست. ج، ذُبُل، ذُبّل، ذَوابِل. و در نسخه ای از مهذب الاسماء آمده است: ذابل زره نرم و در نسخه ای دیگر نیزۀ نرم و اﷲ اعلم
لغت نامه دهخدا

ذابل

ذابل
ابن طفیل السدوسی، صحابی است. و جمیعه دختر او از وی یک حدیث روایت کرده است. معنای صحابی فراتر از یک همراه عادی است، صحابه پیامبر کسانی بودند که نه تنها در کنار رسول خدا زندگی کردند، بلکه در سختی ها و جهادها همراه او بودند. شناخت صحابه به ما در درک سیره نبوی و تحولات دوران ابتدایی اسلام کمک شایانی می کند.
لغت نامه دهخدا