- ذابل
- باریک، لاغر، پژمرده پلاسیده، خشک لب پژمرده پلاسیده، لاغر نزار، خشک شده از عطش (لب و غیره)
معنی ذابل - جستجوی لغت در جدول جو
- ذابل
- پژمرده، ترنجیده، خشکیده، لاغر، نزار
- ذابل ((بِ))
- پژمرده، پلاسیده، لاغر، نزار، خشک شده از عطش
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
مونث ذابل: سست پلک
در خور، درخور
ستمگر، ظالم
دانش پرست
ذبح کننده حیوان ماکول، سربرنده
فتیله پتیله جمع ذبال. زخم پهلو، جمع ذباله، پده ها پوده ها
خواری، رسوائی
فراموش کننده فراموشکار. فراموشکار
مغرب مقابل خراسان بمعنی مشرق: (مهر و مه او را دو طفلانند اینک هردورا گاهواره بابل و مولد خراسان آمده) (خاقانی) درختی از تیره پروانه واران که دارای برگهای دو ردیفی میباشد (نظیر برگ اقاقیا)، یک گونه از این گیاه در مکزیک و یک گونه در افریقا و یک گونه هم در دیگر نواحی گرم دنیا شناخته شده از جمله در جنوب ایران این درخت جز درختان زمینی کاشته میشود. الیاف این گیاه را برای کاغذ سازی مصرف میکنند ببل درمان عقرب
گوشه ایست از موسیقی (در سه گاه و چهار گاه)، کوتاه
باران نیک
دامیار دامگستر، جادوگر
تباهکار، مفسد، اهرمن
داروی خوشبو که در غذا بریزند میز ناهارخوری، صفحه، لوح میز ناهارخوری، صفحه، لوح
ناز پرورده نوجوان
ویژگی باران تند و شدید
فراموش کننده، فراموشکار
تیرانداز، مقابل حابل، پود
ادویه، گیاهانی که برای خوش طعم، خوش مزه یا خوش بو کردن غذا به کار می روند، در پزشکی دوا
دارای ذیل، درازدامن، درازدنبال
ذبح کننده، گلو برنده، داغ گلوی ستور، آهن داغ که با آن گردن ستور را داغ کنند
گوشه ای در دستگاه های سه گاه و چهارگاه، از شعبه های بیشت و چهارگانۀ موسیقی ایرانی
شکارچی، آنکه پیشه اش شکار کردن جانوران است، نخجیرزن، نخجیروال، نخجیرگیر، متصیّد، صیدگر، شکارگیر، صیدافکن، قانص، نخجیرگر، صیدبند، صیّاد، شکارگر، نخجیرگان، دامیار
ساحر، جادوگر
مقابل پود، تار پارچه
ساحر، جادوگر
مقابل پود، تار پارچه
مجموعۀ چند سیم هادی روکش دار که جریان برق را انتقال می دهند، مفتول ضخیم که از رشته های فلزی تابیده شده باشد و در صنعت برای بستن، کشیدن و بالا بردن قطعات سنگین کاربرد دارد
فربه
فرانسوی افسانه متل داستانک
پذیرا، قبول کننده، مستعد، قبول، پذیرا
مفتولهای فلزی لفاف دار و سیمهای زیرزمینی و زیر دریائی که برای برق و تلگراف و تلفن بکار دارند
نه بلکه: نیست مردم ناصبی نزدیک من لابل خراست طبع او خروار هست و صورتش خروار نیست. (ناصر خسرو)
باران تند و شدید
فریبکار، فربه پرپیه، پیشه ور