جدول جو
جدول جو

معنی ذابل

ذابل
(بِ)
ذوی ّ. پژمرده. ترنجیده. پلاسیده، لاغر. نزار. مهزول، خشک شده از عطش مانند لب، قنّا ذابل، دقیق لاصق باللیط. و فی المحکم، لاصق اللیط. (تاج العروس). نیزۀ باریک چسبیده پوست. ج، ذبل، ذبّل، ذوابل. و در نسخه ای از مهذب الاسماء آمده است: ذابل زره نرم و در نسخه ای دیگر نیزۀ نرم و اﷲ اعلم
لغت نامه دهخدا