جدول جو
جدول جو

معنی دوزکند - جستجوی لغت در جدول جو

دوزکند
(کَ)
دهی است از دهستان قزل گچیلو بخش ماه نشان شهرستان زنجان. دارای 592 تن سکنه. آب آن از قنات و چشمه تأمین می شود. صنایع دستی آن گلیم و جاجیم بافی. معدن نمک دارد و استخراج می شود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کوزبند
تصویر کوزبند
شیوه ای در زراعت که بذر را روی پل می کارند تا هنگام آب دادن، آب روی آن را فرانگیرد و فقط به ریشه و پایین ساقه برسد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دوزنده
تصویر دوزنده
کسی که چیزی می دوزد، خیاط
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بوزکند
تصویر بوزکند
ایوان، صفه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پوزخند
تصویر پوزخند
لبخندی که از روی تحقیر و استهزا به کسی بزنند، لبخند مسخره آمیز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جوزغند
تصویر جوزغند
هلو یا شفتالوی خشک کرده که درون آن را با مغز جوز پر کرده باشند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پوزبند
تصویر پوزبند
دهان بند، تسمه های به هم دوختۀ شبیه کیسه که پوز جانوران گاز گیرنده مانند سگ و اسب و استر را در آن می کنند و می بندند تا نتوانند گاز بگیرند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گوزگند
تصویر گوزگند
جوزغند، هلو یا شفتالوی خشک کرده که درون آن را با مغز جوز پر کرده باشند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لورکند
تصویر لورکند
زمینی که آن را سیلاب کنده و گود کرده باشد، لوره، لوشاره
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دوزیدن
تصویر دوزیدن
دوختن، دو تکه پارچه را با نخ و سوزن به هم وصل کردن، بخیه زدن، با تیر یا نیزه دو چیز را به هم چسباندن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دوزینه
تصویر دوزینه
دوزنه، سوزن، نیش حشرات گزنده
فرهنگ فارسی عمید
(کَ)
صفه و ایوان و با رای قرشت هم بنظر آمده است. (برهان). ایوان و خانه است و با رای قرشت هم بنظر آمده. (آنندراج). صفه. و ایوان. (ناظم الاطباء). بوزگند. صفه. ایوان. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
تصویری از پوزخند
تصویر پوزخند
لبخند مسخره آمیز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پوزبند
تصویر پوزبند
آلتی که بر پوزه خر وگاو و مانند آن بندند که از کشت نچرد
فرهنگ لغت هوشیار
هلو یا شفتالوی خشک کرده که مغز گردو در میان آن آکنده باشند جوز آگند جوزغند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دو بند
تصویر دو بند
دوتایی (حاشیه) حاشیه جفت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دو چند
تصویر دو چند
مضاعف، دو برابر، دو تا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دوزیدن
تصویر دوزیدن
بمعنی دوختن
فرهنگ لغت هوشیار
زمینی که آنرا سیلاب کنده باشد: ز ری تا دهستان و خوارزم و جند نوندی نبینی بجز لور کند. (نظامی لغ)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یوزغند
تصویر یوزغند
بانگ و آواز انسانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بوز کند
تصویر بوز کند
صفه ایوان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دولبند
تصویر دولبند
دستار عمامه، کمربند شال کمر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لورکند
تصویر لورکند
((کَ))
زمینی که سیلاب آن را کنده و گود کرده باشد، لوره
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گوزگند
تصویر گوزگند
((گَ))
ضرطه بد بو، کنایه از سخنان لاف و گزاف و هرزه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دو چند
تصویر دو چند
((دُ. چَ))
مضاعف، دو برابر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از جوزغند
تصویر جوزغند
((غَ))
جوزاغند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پوزخند
تصویر پوزخند
((خَ))
لبخند تمسخرآمیز
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بوزکند
تصویر بوزکند
((کَ))
صفه، ایوان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دوزنده
تصویر دوزنده
خیاط
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از پوزخند
تصویر پوزخند
Sneer
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از پوزخند
تصویر پوزخند
насмешка
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از پوزخند
تصویر پوزخند
höhnisches Lächeln
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از پوزخند
تصویر پوزخند
глузування
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از پوزخند
تصویر پوزخند
szyderczy uśmiech
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از پوزخند
تصویر پوزخند
冷笑
دیکشنری فارسی به چینی