جوزغند جوزغند هلو یا شفتالوی خشک کرده که مغز گردو در میان آن آکنده باشند جوز آگند جوزغند فرهنگ لغت هوشیار
جوزاغند جوزاغند پارسی تازی گشته گوزاگند گوزاغند شفتالوی خشکانده که میان آن را با مغز گردکان و شکر آگنده اند هلو یا شفتالوی خشک کرده که مغز گردو در میان آن آکنده باشند جوز آگند جوزغند فرهنگ لغت هوشیار
یوزغند یوزغند بانگ و آواز انسانی. (ناظم الاطباء). اما بر اساسی نمی نماید. رجوع به معنی بعد شود، نعره و فریاد پلنگ. (ناظم الاطباء). ظاهراً مخفف یوززغند باشد لغت نامه دهخدا
جوز قند جوز قند پارسی تازی گشته گوزاگند گوزاغند شفتالوی خشکانده که میان آن را با مغز گردکان و شکر آگنده اند فرهنگ لغت هوشیار