جدول جو
جدول جو

معنی دستگردان - جستجوی لغت در جدول جو

دستگردان
عمل دست به دست گرداندن، چیزی که بعاریت گیرند
تصویری از دستگردان
تصویر دستگردان
فرهنگ لغت هوشیار
دستگردان
((دَ. گَ))
چیزی که به عاریت گیرند
تصویری از دستگردان
تصویر دستگردان
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از دست گردان
تصویر دست گردان
عمل دست به دست کردن و دست به دست گرداندن، کنایه از چیزی از کسی به عاریت گرفتن و پس دادن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دستاران
تصویر دستاران
مزدی که پیش از کار کردن بمزدور دهند، شاگردانه، مژدگانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دستگرای
تصویر دستگرای
مغلوب زتون
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ستوردان
تصویر ستوردان
اصطبل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سرگردان
تصویر سرگردان
سراسیمه، حیران، پریشان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ستوردان
تصویر ستوردان
جای ستوران، ستورجای، اسطبل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دستاران
تصویر دستاران
مزدی که پیش از کار کردن به مزدور بدهند،
شاگردانه، انعام و پولی که علاوه بر اجرت به شاگرد داده می شود، درستاران، بغیاز، برمغاز، میلاویه، فغیاز برای مثال بستی قصب اندر سر ای دوست به مشتی زر / سه بوسه بده ما را ای دوست به دستاران (عسجدی - ۵۱)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دستاران
تصویر دستاران
((دَ))
مزدی که پیش از کار کردن به مزدور دهند، شاگردانه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دستگرای
تصویر دستگرای
((دَ گِ))
مغلوب، زبون
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سرگردان
تصویر سرگردان
((~. گَ))
سرگشته، آواره
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سرگردان
تصویر سرگردان
گم گشته، آواره، در به در، بی خانمان، سرگشته، حیران، گیج، واله، مستهام، هامی، کالیو، خلاوه، پکر، آسیون، کالیوه رنگ، گیج و گنگ، کالیوه، گیج و ویج، آسمند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سرگردان
تصویر سرگردان
Errant, Wanderer, Wandering
دیکشنری فارسی به انگلیسی
заблудший , странник , блуждающий , спотыкаясь
دیکشنری فارسی به روسی
umherirrend, Wanderer, wandernd, stolpernd
دیکشنری فارسی به آلمانی
заблукалий , мандрівник , блукаючий , спотикаючись
دیکشنری فارسی به اوکراینی
błądzący, wędrowiec, potykając się
دیکشنری فارسی به لهستانی
漂泊的 , 流浪者 , 跌跌撞撞地
دیکشنری فارسی به چینی
errante, vagabundo, de maneira tropeçando
دیکشنری فارسی به پرتغالی
errante, vagabondo, inciampando
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
errante, vagabundo, de manera tropieza
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
errant, vagabond, de manière trébuchante
دیکشنری فارسی به فرانسوی
zwervend, zwerver, struikelend
دیکشنری فارسی به هلندی
भटकता हुआ , भटकने वाला , भटकते हुए , ठोकर खाते हुए
دیکشنری فارسی به هندی
tersesat, pengembara, mengembara, dengan tersandung
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
ضائعٌ , تائهٌ , تائها , بشكلٍ يتسارع
دیکشنری فارسی به عربی
헤매는 , 방랑자 , 방황하는 , 넘어지면서
دیکشنری فارسی به کره ای
תועה , נוֹדֵד , בצורה מת stumbling
دیکشنری فارسی به عبری
彷徨う , 放浪者 , 放浪する , つまずいて
دیکشنری فارسی به ژاپنی
kaybolan, gezgin, dolaşan, tökezleyerek
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
potayapo, mzungu, hutembea, kwa kuteleza
دیکشنری فارسی به سواحیلی
หลงทาง , คนพเนจร , เร่ร่อน , สะดุด
دیکشنری فارسی به تایلندی
পথভ্রষ্ট , ভবঘুরে , ভ্রমণকারী , আছাড় খেতে খেতে
دیکشنری فارسی به بنگالی
سرگردان , آوارہ گرد , ٹھوکر کھاتے ہوئے
دیکشنری فارسی به اردو