- خیدن
- کج شدن خم شدن، لنگیدن
معنی خیدن - جستجوی لغت در جدول جو
- خیدن
- خمیدن، خم شدن، کج شدن، دولا شدن
- خیدن ((دَ))
- خمیدن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
حلاجی کردن
تند نفس کشیدن
کوشیدن سعی کردن، ستیزه کردن، دم زدن
لغزیدن، لیز خوردن
کوشیدن، کوشش کردنبرای مثال در تپیدن سست شد پیوند او / وز چخیدن سختتر شد بند او (عطار - ۴۰۱)
ستیزه کردن،برای مثال به کابل که با سام یارد چخید / که خواند از آن زخم گرزش چشید (فردوسی - ۱/۲۳۶) ، سپاه است یکسر همه کوه و شخ / تو با پیل و با پیلبانان مچخ (فردوسی - لغت نامه - چخیدن) سخن گفتن
ستیزه کردن،
خزیدن، جنبیدن، چسبیدن، برای مثال سبک پیرزن سوی خانه دوید / برهنه به اندام او درمخید (ابوشکور - شاعران بی دیوان - ۱۰۰) ، به دنبال کسی رفتن
لغزیدن، لیز خوردن و افتادن از جایی، پژمرده شدن
تند نفس کشیدن، نفس تند زدن از تند رفتن یا برداشتن بار سنگین
زدن پشم یا پنبه، پنبه زنی، جدا کردن پنبه از پنبه دانه، حلّاجی، فاخیدن، فلخمیدن، فرخمیدن، فلخودن، حلاجت
جنبیدن حرکت کردن، اقتفاکردن پیروی کردن: دانش آموز و چو نادان ز پس مبر ممخ تا چو داناشوی آنگه درگران بر (در) تو مخند. (ناصر خسرود) توضیح در حاشیه صفحه مذکور از دیوان ناصر خسرو نوشته شده: از مخیدن و در اینجا شایدبمعنی چسبیدن اراده کرده باشد، خزیدن (جانور)
نگریستن، رویت کردن، نگاه کردن
تخلیه شکم کردن بیرون ریختن فضولات شکم از راه مقعد تغوط کردن، کثافت کاری کردن
کندن میوه یا گل از درخت یا بوته
یار، دوست، صدیق، مصاحب
خفه شدن
پول دادن در ازای چیزی و ابتیاع کردن، ضد فروختن
روی سینه و شکم خود را بزمین کشیدن
دم زدن، عطسه کردن
فرو رفتن چیزی نوک تیز (مانند خار سوزن و غیره) در چیز دیگر
پیچیدن آواز در کوه و حمام و گنبد را گویند
کج شدن خم شدن، لنگیدن
خم شده مایل
کسیکه بدوستی او اعتماد نتوان کرد
راه آشکار
خوی، عادت، دأب، روش
خم شدن، کج شدن، دولا شدن