- خضور
- سبز، سبز شونده
معنی خضور - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
سبز سبزینه
آمادگی، بودن، رودررویی، پیشگاه
فروتنی، افتادگی
مشرق، شرق
حاضر آمدن، شهود
کیک کک، مگس جمع خدر
فریب دهنده
دلگذر آن چه به دل گذرد، یاد کرد بیاد آمدن بدل گذشتن بخاطر آمدن
سبز، تره سبز
فروتن فروتنی کردن، آرمیدن، ساکن
راننده و برنده خر خربنده خرکچی
سبزی فروش شیرآبکی، تره نورس کبت خورک از پرندگان
جمع خصر، کمرها میان ها، گودی پاها، خانه های تازیان
زیان زده، زیان کردن، زیانکاری، زیان ضرر
جمع خمر میها باده ها
آلات و لوازم خانه از ظرف و کاسه و کوزه و خم و غیره
جمع خیر، نکویی ها پذیرفتنی ها
فریاد کردن
خرکچی، آنکه خر کرایه می دهد
خدرها، پرده ها، جمع واژۀ خدر
جای برآمدن آفتاب، مشرق، برای مثال خداوندی که نام اوست چون خورشید گسترده / ز مشرق ها به مغرب ها، ز خاورها به خاورها (منوچهری - ۳) مغرب، برای مثال مهر دیدم بامدادن چون بتافت / از خراسان سوی خاور میشتافت (رودکی - ۵۳۲)
بوتۀ خار،برای مثال یکی تاجور خود به لشکر نماند / بر آن بوم و بر خاک و خاور نماند (فردوسی - ۷/۱۳۳)
خاور دور: در علم جغرافیا کشورهای شرقی آسیا
خاورمیانه: در علم جغرافیا کشورهای جنوب غربی آسیا
خاور نزدیک: در علم جغرافیا کشورهای شمال شرقی قارۀ افریقا تا شبه جزیرۀ عربستان
بوتۀ خار،
خاور دور: در علم جغرافیا کشورهای شرقی آسیا
خاورمیانه: در علم جغرافیا کشورهای جنوب غربی آسیا
خاور نزدیک: در علم جغرافیا کشورهای شمال شرقی قارۀ افریقا تا شبه جزیرۀ عربستان
فروتنی و تواضع کردن، تواضع، فروتنی، در تصوف فروتنی و تذلل در پیشگاه جبروت الهی
هر نوع ظرف سفالی مانند کاسه، کوزه، سبو و خم، برای مثال از آن دوست و دشمن نیارم به خانه / که خالی ست از خشک و از تر خنورم (سنائی۲ - ۲۰۵)
گذشتن اندیشه ای به ذهن یا به یاد آمدن امری پس از فراموشی
مقابل غیبت، حاضر شدن، حاضر بودن، نزد کسی بودن، وجود و ظهور، نزد، پیشگاه، کلمۀ احترام آمیز که پیش از نام شخص بزرگ گفته و نوشته می شود، در تصوف غیبت از خلق و نزدیک شدن به حق، شکفتگی و خرمی
بر چسفنده چسبان
((حُ))
فرهنگ فارسی معین
حاضر شدن، وجود، ظهور، درگاه، آستان، حاضر و غایب کردن، شناختن کسانی که حاضرند و کسانی که غایبند
پدرزن، پدرشوهر
Attendance, Presence