معنی خطور
- خطور((خُ))
- به دل گذشتن، به خاطر آمدن
واژههای مرتبط با خطور
خطور
- خطور
- دلگذر آن چه به دل گذرد، یاد کرد بیاد آمدن بدل گذشتن بخاطر آمدن
خطور
- خطور
- گذشتن اندیشه ای به ذهن یا به یاد آمدن امری پس از فراموشی
خطور
- خطور
- گذشتن اندیشه به دل. فرا دل آمدن اندیشه. گذشتن بر دل. (یادداشت بخط مؤلف) ، نازک آمدن اندیشه. (زوزنی) ، ترسیدن. (یادداشت بخط مؤلف)
خاور
- خاور
- مشرق
چطور
- چطور
- چگونه، چسان
خاور
- خاور
- مشرق، شرق
چطور
- چطور
- چگونه، چسان: (احوالت چطور است)، چه: در برابر وقوع حادثه یا شنیدن خبری گویند: چطور شده
خدور
- خدور
- کیک کک، مگس جمع خدر
ختور
- ختور
- فریب دهنده
