جدول جو
جدول جو

معنی حَدَّثَ - جستجوی لغت در جدول جو

حَدَّثَ
مدرن کردن، اتّفاق افتاد، به روز رسانی کردن
دیکشنری عربی به فارسی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

آزاد کردن، رایگان
دیکشنری عربی به فارسی
محدود کردن، پایان، مرز گذاشتن، تیز کردن، محصور کردن
دیکشنری عربی به فارسی
برندگی، وضوح، برش خوردگی
دیکشنری عربی به فارسی
شخم زدن
دیکشنری عربی به فارسی
ارث گذاشتن، او ارث برد
دیکشنری عربی به فارسی
آرامش دادن، آرام
دیکشنری عربی به فارسی
تهدید کردن، او تهدید کرد
دیکشنری عربی به فارسی
انبار کردن، پشته
دیکشنری عربی به فارسی
بیش از حد تخمین زدن، مقدار، مقدار سنجی کردن، کم ارزش دانستن، کم ارزش دادن، ارزش قائل شدن
دیکشنری عربی به فارسی
مقدّس کردن، تقدیس کنید
دیکشنری عربی به فارسی
معرّفی کردن، پا، ارائه دادن، فداکاری کردن، تحویل دادن
دیکشنری عربی به فارسی
ویرایش کردن، عدالت
دیکشنری عربی به فارسی
تصویب کردن، صداقت، تأیید کردن
دیکشنری عربی به فارسی
نوآوری کردن، او تمدید کرد، تایید مجدّد کردن، دوباره بازسازی کردن
دیکشنری عربی به فارسی
احتیاط کردن، به احتیاط، هشدار دادن
دیکشنری عربی به فارسی
تحریک کردن، او تحریک کرد
دیکشنری عربی به فارسی
گپ زدن، صحبت کردن، پروژه تعریف کردن
دیکشنری عربی به فارسی
تحریف کردن، شخصیّت
دیکشنری عربی به فارسی
ممنوع کردن، ممنوع، خارج از قانون اعلام کردن، تحریم کردن
دیکشنری عربی به فارسی
معمّا حلّ کردن، او حدس زد
دیکشنری عربی به فارسی
بهینه کردن، او بهبود یافت
دیکشنری عربی به فارسی
تقویت کردن، قلعه، مطمئن شدن
دیکشنری عربی به فارسی
ویران کردن، او شکست
دیکشنری عربی به فارسی
انگیزه دادن، تحریک کردن، برانگیختن
دیکشنری عربی به فارسی
کاهش دادن، گارد سیاه
دیکشنری عربی به فارسی
انحراف کردن، او بحث کرد
دیکشنری عربی به فارسی
رایانه ای کردن، اطراف، حرکت دادن، جا به جا کردن، تبدیل کردن، محلّی سازی کردن
دیکشنری عربی به فارسی
متحیّر کردن، او گیج شده بود، گیج کردن، سرگردان کردن، مبهوت کردن، مبهم کردن
دیکشنری عربی به فارسی
تعویض کردن، در عوض، رکاب زدن، جایگزین کردن
دیکشنری عربی به فارسی
رخ دادن، اتّفاق افتاد
دیکشنری عربی به فارسی
تاریخ گذاشتن، وی تصریح کرد، دقیقاً مشخّص کردن، اصطلاح کردن، پیش تعیین کردن، قیمت گذاشتن، مشخّص کردن
دیکشنری عربی به فارسی
رویداد، اتّفاق افتاد
دیکشنری عربی به فارسی