- حَانِق
- کینه توز، بداخلاق
معنی حَانِق - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
صادق، صادقانه، راستگو
حادثه، تصادف
مجرم، مرتکب
موانع، مانع
صنعت گر، سازنده
راننده تاکسی، راننده، راننده خودرو
مشتاق
اختلاس گر، دزد، دزدانه
پیشینه، سابق، پیشین، پیش دستانه، قبلی
خواهان، جالبه
غرّنده، جیرجیر
بازدارنده، من مشکلی ندارم
مناسب، شایسته، جذّاب، مؤدّب
سرایدار، یک نگهبان، نگهبان، نگهبان ساختمان
قاطع، محکم، مصمّم
سوزاننده، گنجه، سوزان، مشعل
باردار، حامله
زیرک، زبردست
خفه کننده، گرفتگی
ماورایی، فراطبیعی
دارنده
متحیّر، گیج شده، پریشان
آشفته، یک گدا
تلخ، ترش، زهرآگین، اسیدی
قطعی، حیاتی
خواب دیدن، رؤیاپرداز، رویاپرداز
حاکم، فرماندار
برهنه پا، پابرهنه
پر جنب و جوش، کامل، پر حادثه
حفاظت گر، حافظ
همه جا حاضر، حاضر
چسبناک، چسب، چسبنده، چسبان