- حَاذِق
- زیرک، زبردست
معنی حَاذِق - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
راننده تاکسی، راننده، راننده خودرو
حادثه، تصادف
خفه کننده، گرفتگی
جذب کننده، جذّاب، جاذب
موانع، مانع
صادق، صادقانه، راستگو
اختلاس گر، دزد، دزدانه
مشتاق
پیشینه، سابق، پیشین، پیش دستانه، قبلی
خواهان، جالبه
غرّنده، جیرجیر
مناسب، شایسته، جذّاب، مؤدّب
چسبناک، چسب، چسبنده، چسبان
زننده، نیش زدن، تند، نیشدار
سرایدار، یک نگهبان، نگهبان، نگهبان ساختمان
قاطع، محکم، مصمّم
کینه توز، بداخلاق
باردار، حامله
سوزاننده، گنجه، سوزان، مشعل
پر طمطراق، مجلّل
ماورایی، فراطبیعی
دارنده
متحیّر، گیج شده، پریشان
آشفته، یک گدا
تلخ، ترش، زهرآگین، اسیدی
قطعی، حیاتی
خواب دیدن، رؤیاپرداز، رویاپرداز
حاکم، فرماندار
برهنه پا، پابرهنه
پر جنب و جوش، کامل، پر حادثه
حفاظت گر، حافظ
همه جا حاضر، حاضر
درست نیست، دروغگو