- حَادَ
- انحراف کردن، تیز
معنی حَادَ - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
بافتن، ساینده، بافیدن
شیر دوشیدن، لحاف
فنجان گرفتن، او برنده شد
شدید، تیز، با صدای تیز، تند، نافذ، شیب دار، زهرآگین
ماهی گرفتن، او فریاد زد، شکار غیر قانونی کردن
بازگشتن، او برگشت، بازنگری کردن، برگشتن
سلطه داشتن، او پیروز شد
افزایش دادن، او افزایش یافت، شدید کردن، پیش بردن، حدّاکثر کردن
فرماندهی کردن، او رهبری کرد، رهبری کردن، دستکاری کردن، ناوبری کردن، هدایت کردن، رانندگی کردن
تیزلبه، تیز، شیب دار
مکالمه، گفتگو