جدول جو
جدول جو

معنی حَادَ - جستجوی لغت در جدول جو

حَادَ
انحراف کردن، تیز
دیکشنری عربی به فارسی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

بافتن، ساینده، بافیدن
دیکشنری عربی به فارسی
شیر دوشیدن، لحاف
دیکشنری عربی به فارسی
فنجان گرفتن، او برنده شد
دیکشنری عربی به فارسی
شدید، تیز، با صدای تیز، تند، نافذ، شیب دار، زهرآگین
دیکشنری عربی به فارسی
ماهی گرفتن، او فریاد زد، شکار غیر قانونی کردن
دیکشنری عربی به فارسی
بازگشتن، او برگشت، بازنگری کردن، برگشتن
دیکشنری عربی به فارسی
سلطه داشتن، او پیروز شد
دیکشنری عربی به فارسی
افزایش دادن، او افزایش یافت، شدید کردن، پیش بردن، حدّاکثر کردن
دیکشنری عربی به فارسی
فرماندهی کردن، او رهبری کرد، رهبری کردن، دستکاری کردن، ناوبری کردن، هدایت کردن، رانندگی کردن
دیکشنری عربی به فارسی
تیزلبه، تیز، شیب دار
دیکشنری عربی به فارسی
مکالمه، گفتگو
دیکشنری عربی به فارسی