- حَائِر
- متحیّر، گیج شده، پریشان
معنی حَائِر - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
زیرک، زبردست
سوزاننده، گنجه، سوزان، مشعل
مشتاق
سرایدار، یک نگهبان، نگهبان، نگهبان ساختمان
دائن، طلبکار
پایدار، دائمی، بی وقفه، دیکتاتور، همیشگی
وزوز، پشتکار
حادثه، تصادف
قطعی، حیاتی
خیانت شده، خائن، بی وفا، خیانتکارانه، خیانت آمیز
نگران، ترسیده، ترسان
ناامید، بیهوده
عالی، شگفت انگیز، جالب، شکوهمند
رهبر، پیشگام، ستوان
یادآور، به یاد داشته باشید
قاطع، محکم، مصمّم
حفاظت گر، حافظ
دارنده
فروشنده
آشفته، یک گدا
همه جا حاضر، حاضر
استبدادی، ناعادلانه
پروازان، پرنده
بازدیدکننده
عمیق، سیب
بی روح، بدبخت، غمگین، فقیر
پر جنب و جوش، کامل، پر حادثه
کینه توز، بداخلاق
باردار، حامله
تلخ، ترش، زهرآگین، اسیدی
خواب دیدن، رؤیاپرداز، رویاپرداز
حاکم، فرماندار
برهنه پا، پابرهنه
سرگردان، گمشده