گناه. (منتهی الارب). بزه، رسنها که برای صید درندگان نصب کنند. (منتهی الارب) ، جامه ها که بر طناب اندازند خشک شدن را. ج، حراج، گوش ماهی که برای دفع چشم زخم به گلو آویزند، قلادۀ سگ. ج، حراج، آنچه به سگ شکاری دهند از صید. بهرۀ سگ صید از گوشت شکاری، رزه که جامه بر آن افکنند تا خشک شود
گناه. (منتهی الارب). بزه، رسنها که برای صید درندگان نصب کنند. (منتهی الارب) ، جامه ها که بر طناب اندازند خشک شدن را. ج، حِراج، گوش ماهی که برای دفع چشم زخم به گلو آویزند، قلادۀ سگ. ج، حِراج، آنچه به سگ شکاری دهند از صید. بهرۀ سگ صید از گوشت شکاری، رزه که جامه بر آن افکنند تا خشک شود
گناه. بزه. (دهار) (مهذب الاسماء) : گر تو کوری نیست بر اعمی حرج ورنه رو کالصبر مفتاح الفرج. مولوی. ، مکان تنگ. جای تنگ بسیاردرخت که ماشیه بدان رسیدن نتواند، سختی. (دهار) : صوفئی بدرید جبه در حرج پیشش آمد بعد بدریدن فرج. مولوی. باز گفت الصبر مفتاح الفرج صابران را کی رسد جور و حرج. مولوی. ، ناقۀ لاغر و باریک. ناقۀ دراز بر روی زمین، چهارچوب بسته که مرده بر روی آن نهند و آن طریقۀ گبران باشد. کاهو، ناقه ای که از نر دور دارند و بر وی سوار نشوند تا فربه گردد، جمع واژۀ حرجه
گناه. بزه. (دهار) (مهذب الاسماء) : گر تو کوری نیست بر اعمی حرج ورنه رو کالصبر مفتاح الفرج. مولوی. ، مکان تنگ. جای تنگ بسیاردرخت که ماشیه بدان رسیدن نتواند، سختی. (دهار) : صوفئی بدرید جبه در حرج پیشش آمد بعد بدریدن فرج. مولوی. باز گفت الصبر مفتاح الفرج صابران را کی رسد جور و حرج. مولوی. ، ناقۀ لاغر و باریک. ناقۀ دراز بر روی زمین، چهارچوب بسته که مرده بر روی آن نهند و آن طریقۀ گبران باشد. کاهو، ناقه ای که از نر دور دارند و بر وی سوار نشوند تا فربه گردد، جَمعِ واژۀ حَرَجه
ده مرکز دهستان حرجند بخش مرکزی شهرستان کرمان در 58هزارگزی شمال کرمان سر راه مالرو شهداد - راور. کوهستانی و سردسیراست. سکنۀ آن 870 تن شیعه و زبان فارسی است. آب آن از سه رشته قنات و محصول آن غلات، حبوبات، تریاک و شغل مردم زراعت و صنایع دستی اهالی قالی بافی با نقشه است. دبستان دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8)
ده مرکز دهستان حرجند بخش مرکزی شهرستان کرمان در 58هزارگزی شمال کرمان سر راه مالرو شهداد - راور. کوهستانی و سردسیراست. سکنۀ آن 870 تن شیعه و زبان فارسی است. آب آن از سه رشته قنات و محصول آن غلات، حبوبات، تریاک و شغل مردم زراعت و صنایع دستی اهالی قالی بافی با نقشه است. دبستان دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8)
کوره ای است در مشرق قوص در صعید علیا. پربرکت است. شمس الدوله تورانشاه برادر ملک صالح ناصر صلاح الدین یوسف بن ایوب، درباره آن میگفت: در دنیا جائی را نمی شناسم که درازای آن یک میدان اسپ باشد و سی هزار دینار حاصل بدهد غیر از حرجه. (معجم البلدان)
کوره ای است در مشرق قوص در صعید علیا. پربرکت است. شمس الدوله تورانشاه برادر ملک صالح ناصر صلاح الدین یوسف بن ایوب، درباره آن میگفت: در دنیا جائی را نمی شناسم که درازای آن یک میدان اسپ باشد و سی هزار دینار حاصل بدهد غیر از حرجه. (معجم البلدان)
ده کوچکی است از دهستان حرجند بخش مرکزی شهرستان کرمان در 85هزارگزی شمال باختری کرمان و سی هزارگزی راه مالرو شاهزاده محمد. 40 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8)
ده کوچکی است از دهستان حرجند بخش مرکزی شهرستان کرمان در 85هزارگزی شمال باختری کرمان و سی هزارگزی راه مالرو شاهزاده محمد. 40 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8)
حرجل. ملخ بی بال. صاحب اختیارات بدیعی گوید: آنرا حرجل خوانند و آن ملخیست که بال ندارد و ستبر بود، چون بگیرند غیر پخته نمک سودو خشک کنند و به شراب بیاشامند، گزندگی عقرب را بغایت نافع بود و باید که کهن نبود - انتهی. و مؤلف برهان گوید: بلغت یونانی نوعی از ملخ است که بال و پر ندارد و آنرا گرفته پزند و با نمک بخورند - انتهی
حَرجُل. ملخ بی بال. صاحب اختیارات بدیعی گوید: آنرا حرجل خوانند و آن ملخیست که بال ندارد و ستبر بود، چون بگیرند غیر پخته نمک سودو خشک کنند و به شراب بیاشامند، گزندگی عقرب را بغایت نافع بود و باید که کهن نبود - انتهی. و مؤلف برهان گوید: بلغت یونانی نوعی از ملخ است که بال و پر ندارد و آنرا گرفته پزند و با نمک بخورند - انتهی
از گناه به یک سو شدن. (تاج المصادر بیهقی). پرهیز کردن از گناه و توبه کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تأثم. (اقرب الموارد) (قطر المحیط). و حقیقت آن دور شدن ازحرج است. (اقرب الموارد) تأثم. خارج شدن از حرج و گناه... (تاج العروس ج 2 ص 21). و رجوع به تأثم شود، برآمدن از تنگی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). خارج شدن از تنگی. (تاج العروس ایضاً) ، بزهمند شدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
از گناه به یک سو شدن. (تاج المصادر بیهقی). پرهیز کردن از گناه و توبه کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تأثم. (اقرب الموارد) (قطر المحیط). و حقیقت آن دور شدن ازحَرَج است. (اقرب الموارد) تأثم. خارج شدن از حرج و گناه... (تاج العروس ج 2 ص 21). و رجوع به تأثم شود، برآمدن از تنگی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). خارج شدن از تنگی. (تاج العروس ایضاً) ، بزهمند شدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)