جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با حرجول

حرجول

حرجول
حَرجُل. حرجوان. ازیراکس. ازیراکن (مصحف ازیراکس). رجوع به حَرجُل و حرجوان شود
لغت نامه دهخدا

ورجول

ورجول
دست به ورجلاگذاشتن، دادوفریادراه انداختن جارو جنجال ایجاد کردن
ورجول
فرهنگ لغت هوشیار

حرجوج

حرجوج
ناقۀ فربه و دراز بر روی زمین، ناقۀ سخت، ناقۀ لاغر باریک. (منتهی الارب). حُرْج. حُرْجُج. اشتر باریک میان. (مهذب الاسماء). ج، حراجیج
لغت نامه دهخدا

زرجول

زرجول
یک نوع بازی مر کودکان را که با دو قطعه چوب بازی کنند و آن را چالیک و الک ودولک نیز گویند. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

فرجول

فرجول
فرجون یعنی پشت خار. (از اقرب الموارد). پشت خار ستور. (منتهی الارب). چیزی به مانند شانه که پشت ستور را بدان خارند و موی او پاک کنند. (یادداشت به خط مؤلف)
لغت نامه دهخدا

عرجول

عرجول
گروه. (منتهی الارب) (آنندراج). گروه و جماعت. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا