- جوشیده
- بجوش آمده غلیان یافته، حرارت یافته، فوران کرده، سر برآورده (کشت)
معنی جوشیده - جستجوی لغت در جدول جو
- جوشیده
- به جوش آمده، جوش داده شده
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
شیر بیرون کشیده (پستان زن گاو و گوسفند و غیره)
نوعی آش که از آرد سازند
حاصل شدن جوش به واسطه حرارت و یا تخمیر و انقلاب
آنچه میجوشد غلیان کننده، فوران کننده
ژولیده و پریشان
خشک شده خشکیده
جامه ببر کرده ملبس شده، مستورمحجوب، پنهاننهفته، مخفیانه بطور خفا، پوشانیدننهان کرده، مشکل مبهم، خلعت، دام صیاد، دخترزنپردگی مستوره، مسقفظسمانه دار. -11 آهسته یواش. یا پوشیده بودن، -1 جامه در برداشتن، مستور بود مقابل برهنه بودن، آشکارا نبودن مخفی بودن
نهفته، پنهان، برای مثال درد دل پوشیده بهتر تا جگر پرخون شود / به که با دشمن نمایی حال زار خویش را (سعدی۲ - ۳۱۲) ، درپرده، دربر شده
پوشیده داشتن: پنهان داشتن، پنهان کردن، نهفتن
پوشیده داشتن: پنهان داشتن، پنهان کردن، نهفتن
گاو یا گوسفند که شیرش را دوشیده باشند، شیر بیرون کشیده از پستان گاو یا گوسفند
آنچه بجوشد و جوشش داشته باشد، جوشان، کنایه از متلاطم، برای مثال ملک در جنبش آمد بر سر پیل / سوی بهرام شد جوشنده چون نیل (نظامی۲ - ۱۸۹)
به جوش آمدن آب و هر مایع دیگر بر اثر حرارت، غلیان، بیرون آمدن آب از زمین و چشمه با حالتی که انگار در حال جوشیدن است، کنایه از خشمگین شدن، کنایه از شورش و هنگامه بر پا کردن، سر و صدا کردن، کنایه از مضطرب شدن، به جوش آمدن، شوریده دل شدن، جوشاندن
آشامیده شده
نوعی آش آرد
خشک شده، خشکیده، برای مثال شکوفه گاه شکفته ست و گاه خوشیده / درخت وقت برهنه ست و وقت پوشیده (سعدی - ۹۸)
Matted
запутанный
фонтанировать
verfilzt
sprudeln
заплутаний
фонтанувати
splątany
tryskać
emaranhado
jorrar
aggrovigliato
zampillare