جدول جو
جدول جو

معنی جوشنده

جوشنده
آنچه بجوشد و جوشش داشته باشد، جوشان، کنایه از متلاطم، برای مثال ملک در جنبش آمد بر سر پیل / سوی بهرام شد جوشنده چون نیل (نظامی۲ - ۱۸۹)
تصویری از جوشنده
تصویر جوشنده
فرهنگ فارسی عمید