جدول جو
جدول جو

معنی خوشیده

خوشیده
خشک شده، خشکیده، برای مثال شکوفه گاه شکفته ست و گاه خوشیده / درخت وقت برهنه ست و وقت پوشیده (سعدی - ۹۸)
تصویری از خوشیده
تصویر خوشیده
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با خوشیده

خوشیده

خوشیده
خشک شده. خشکیده. (برهان قاطع) : او مردی پیر است پایها خوشیده می گوید خوابی دیده ام می خواهم تا بگویم. (راحهالصدور راوندی). دوازده سال پای علی غلام خوشیده و در میان بازار چون کودکان بر زمین خیزیدی. (راحهالصدور راوندی). و چشمه ها را خوشیده می کردند و کشت از پی آن نقصان... (تاریخ قم) ، پژمریده. (یادداشت مؤلف) :
درخت بدنیت خوشیده شاخ است
شه نیکونیت را پی فراخ است.
نظامی.
شکوفه گاه شکفته ست و گاه خوشیده
درخت گاه برهنه ست و گاه پوشیده.
سعدی.
- خوشیده لب،پژمرده لب. ذبلاء. اذبل
لغت نامه دهخدا

جوشیده

جوشیده
بجوش آمده غلیان یافته، حرارت یافته، فوران کرده، سر برآورده (کشت)
جوشیده
فرهنگ لغت هوشیار

پوشیده

پوشیده
جامه ببر کرده ملبس شده، مستورمحجوب، پنهاننهفته، مخفیانه بطور خفا، پوشانیدننهان کرده، مشکل مبهم، خلعت، دام صیاد، دخترزنپردگی مستوره، مسقفظسمانه دار. -11 آهسته یواش. یا پوشیده بودن، -1 جامه در برداشتن، مستور بود مقابل برهنه بودن، آشکارا نبودن مخفی بودن
فرهنگ لغت هوشیار

پوشیده

پوشیده
نهفته، پنهان، برای مِثال درد دل پوشیده بهتر تا جگر پرخون شود / به که با دشمن نمایی حال زار خویش را (سعدی۲ - ۳۱۲)، درپرده، دربر شده
پوشیده داشتن: پنهان داشتن، پنهان کردن، نهفتن
پوشیده
فرهنگ فارسی عمید