- جودان
- چینه دان مرغ
معنی جودان - جستجوی لغت در جدول جو
- جودان ((جَ یا جُ))
- نوعی کافور به غایت خوشبو که آن را خورند، مقابل کافور میت، نوعی از چوب بید که از آن دسته بیل سازند، جودانک، سیاهی ای شبیه به دانه جو در میان دندان اسب و خر و مانند آن که جوانی و پیری آن ها را از آن شناسند، جنسی از انار
- جودان
- چینه دان پرنده، لکه ای سیاه در دندان اسب و الاغ که براساس میزان ساییده شدن آن می توان سن جانور را تخمین زد
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
بید جو دانک
درختی شبیه درخت بیدمشک که چوب محکم و سخت و شاخه های صاف و راست دارد و از شاخه هایش دستۀ بیل و کلنگ درست می کنند، نوعی بافت کاموا، نوعی کافور مرغوب
صاحب منصبی معلوم در نظام - استوار دوم
آجودان، افسری که در خدمت افسر عالی رتبه باشد، آژان، مأمور پلیس
افسری که در خدمت افسر عالی رتبه باشد، آژان، مأمور پلیس
افسری که در خدمت افسر بالاتر از خود، مامور اجرای دستورهای او است
فرجاد
همیشه، دایم، هموار، باقی، پیوسته، ابدی، جاویدان، جاودانه
در حال جوشیدن
گشتن و جستجو کردن
جوینده جستجو کننده، درحال جستجو کردن
تگوری گردیدن ترکتازی تاخت و تاز گشتن گرد بر آمدن گردیدن دور زدن، تاختن تاخت زدن، تاخت و تاز. خاک، سنگریزه ها که باد از جائی بجائی برد
گرسنه گرسنه
رنجور رنج دیده
آلاله
قوۀ باطنی که خوب و بد اعمال به وسیلۀ آن ادراک می شود، نفس و قوای باطنی آن، یافتن مطلوب، یافتن
اسب تاختن، تاخت و تاز کردن، کنایه از گردیدن، دور زدن، حرکت کردن، کنایه از قدرت نمایی، کنایه از خودنمایی
جوشاندن، در حال جوشیدن، جوشنده مثلاً کتری جوشان، کنایه از موّاج، متلاطم مثلاً چشمۀ جوشان، کنایه از خشمگین
پاینده، پایدار، همیشگی، برای مثال وصال او ز عمر جاودان به / خداوندا مرا آن ده که آن به (حافظ - ۸۳۸) ، تا همیشه، از مدت ها پیش، جاویدان
ریشۀ گیاه اشنان که آن را پس از خشک کردن می کوبند و در شستن پارچه و لباس به کار می برند، کنشتو، چوبک، کنشتوک، بیخ، غسلج، چوبک اشنان
نفس و قوای باطنی آن، خشم گرفتن
جستجو کننده
Boiling, Seething
Conscience
consciência
кипящий
conciencia