جدول جو
جدول جو

معنی توطد - جستجوی لغت در جدول جو

توطد
(تَ رَ)
بایستادن. (زوزنی). استوار و پابرجای شدن و گرانسنگ گردیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
توطد
استوار و پابرجا شدن
تصویری از توطد
تصویر توطد
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از توکد
تصویر توکد
تاکد، استوار گشتن چیزی یا امری، محکم شدن، استوار شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از توحد
تصویر توحد
تنها و یگانه بودن، یگانه شدن، تنها باقی ماندن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تودد
تصویر تودد
دوستی، محبّت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از توسد
تصویر توسد
بالش زیر سر نهادن، چیزی را برای خود بالین ساختن، تکیه کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از توقد
تصویر توقد
افروخته شدن آتش، زبانه کشیدن آتش، گر زدن، گر کشیدن، اشتعال، التهاب، ضرام، اضطرام، تلهّب، شعله زدن
درخشان شدن، آتش افروختن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از توعد
تصویر توعد
وعدۀ بد دادن، بیم دادن، ترساندن، از عاقبت بد ترسانیدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از توطن
تصویر توطن
وطن اختیار کردن، شهری را وطن خود قرار دادن، جا گرفتن، خود را برای امری یا پیشامدی آماده کردن و دل بر آن نهادن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تولد
تصویر تولد
زاییده شدن، کنایه از به وجود آمدن چیزی از چیز دیگر
فرهنگ فارسی عمید
(تَ)
چیزی را بالش کردن. (تاج المصادر بیهقی) (از زوزنی) (از آنندراج). و ساده زیر سرگذاشتن. (از اقرب الموارد). بالین گردانیدن چیزی را. (منتهی الارب). بالش قرار داده شدن. تکیه کردن و گذاشتن سر خود را بر بالش. (ناظم الاطباء) ، ملازم و به جد شدن به چیزی. (آنندراج) ، خوار کردن و به زیر انداختن، چیزی را. (آنندراج) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
یگانه شدن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (دهار) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). یکتا شدن. (آنندراج) ، توحد خدا به ربوبیت، تفرد به آن. (از اقرب الموارد) ، نگاه داشتن: توحده اﷲ بعصمته، ای عصمه و لم یکله الی غیره. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). نگاه داشتن حق تعالی کسی را و نینداختن کار او را به غیر. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(تَ رَصْ صُ)
گلگون شدن. (زوزنی) (دهار) (از اقرب الموارد) ، ورد جستن، کم کم درآمدن در شهر. یقال: تورّدت الخیل البلده، ای ادخلها قلیلاً قلیلاً و قطعهً قطعهً. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از آنندراج) (از اقرب الموارد) : از حال ایلک و تورد او در عرصۀ ملک، به سلطان مسرعان دوانید. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 293). از مکاشفت ایلک خان تبرا می کرد و بر تورد و تورط او در ولایت سلطان انکار می نمود. (ترجمه تاریخ یمینی ایضاً ص 331) ، به آب آمدن. (زوزنی) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). یقال: هو یتورّد المهالک. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ کُ)
یکدیگر را دوست داشتن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(بَءْ بَ ءَ)
گرد گردیدن و رفتن در جهان. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تطویف. تطوید. (اقرب الموارد). و رجوع به این دو کلمه شود
لغت نامه دهخدا
(تَ)
شکایت نمودن بی خوابی و جز آن را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). شکایت کردن از امری، یقال: لایتوجد سهر لیله، ای لایشکو ما مسه من مشقه. (از اقرب الموارد) ، اندوهگین شدن. (تاج المصادر بیهقی) (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، دوست داشتن آن زن را: توجد بفلانه، احبها. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ وَطْ طِ)
استوار و پای برجا و گرانسنگ. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). و رجوع به توطد شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از توقد
تصویر توقد
افروخته شدن، شعله ور شدن آتش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از توکد
تصویر توکد
استوار شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تواد
تصویر تواد
آهستگی درنگ همدوستی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از توعد
تصویر توعد
وعید کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از توطید
تصویر توطید
گرانسنگی پا بر جایی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از توطن
تصویر توطن
میهن یابی، دلبستگی وطن اختیار کردن جای گزیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از توحد
تصویر توحد
یگانه شدن، یکتا شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تودد
تصویر تودد
جلب دوستی کردن و طلب محبت او
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از توجد
تصویر توجد
نالیدن گله کردن دوست داشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از توهد
تصویر توهد
گایش زن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تولد
تصویر تولد
پدید آمدن چیزی از چیزی بزادن، زائیده شدن، متولد شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از توحد
تصویر توحد
((تَ وَ حُّ))
تنها شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تولد
تصویر تولد
((تَ وَ لُّ))
زاییده شدن، پدید آمدن، به وجود آمدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تودد
تصویر تودد
((تَ وَ دُّ))
اظهار دوستی کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از توعد
تصویر توعد
((تَ وَ عُّ))
ترساندن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از توطن
تصویر توطن
((تَ وَ طُّ))
وطن گزیدن، جای گزیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از توقد
تصویر توقد
((تَ وَ قُّ))
برافروختن، شعله ور شدن آتش
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تولد
تصویر تولد
زایش، زادروز
فرهنگ واژه فارسی سره