معنی توعد - فرهنگ فارسی معین
واژههای مرتبط با توعد
توعد
- توعد
- وعدۀ بد دادن، بیم دادن، ترساندن، از عاقبت بد ترسانیدن
فرهنگ فارسی عمید
توعد
- توعد
- بیم کردن. (تاج المصادر بیهقی). وعید کردن. (زوزنی). به بدی ترسانیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). تهدید کردن. (ازاقرب الموارد). سرزنش کردن و ترسانیدن. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا