توطن توطن وطن اختیار کردن، شهری را وطن خود قرار دادن، جا گرفتن، خود را برای امری یا پیشامدی آماده کردن و دل بر آن نهادن فرهنگ فارسی عمید
توطن توطن جای گرفتن. (تاج المصادر بیهقی) (دهار) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). وطن گرفتن. (زوزنی) (از اقرب الموارد). اقامت در جائی که گوئی وطن است. (ناظم الاطباء) ، بر چیزی شدن دل. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) لغت نامه دهخدا