جدول جو
جدول جو

معنی توسد

توسد
بالش زیر سر نهادن، چیزی را برای خود بالین ساختن، تکیه کردن
تصویری از توسد
تصویر توسد
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با توسد

توسد

توسد
چیزی را بالش کردن. (تاج المصادر بیهقی) (از زوزنی) (از آنندراج). و ساده زیر سرگذاشتن. (از اقرب الموارد). بالین گردانیدن چیزی را. (منتهی الارب). بالش قرار داده شدن. تکیه کردن و گذاشتن سر خود را بر بالش. (ناظم الاطباء) ، ملازم و به جد شدن به چیزی. (آنندراج) ، خوار کردن و به زیر انداختن، چیزی را. (آنندراج) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا