- توزیدن
- توختن
معنی توزیدن - جستجوی لغت در جدول جو
- توزیدن
- توختن، دوختن، فرو کردن، فرو کردن از طرفی و بیرون کشیدن از طرف دیگر، کشیدن، جستن، خواستن، حاصل کردن، اندوختن
- توزیدن ((دَ))
- دو تکه پارچه را به وسیله سوزن و نخ به هم پیوستن، با تیر یا نیزه درع و زره را به بدن دشمن پیوستن، دوختن، توختن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
حمله کردن
طلب کردن
بمعنی دوختن
شور و غوغا کردن
پوشانیدن حقیقت بر خلاف نشان دادن امری را
بیک سو رفتن
عذر آوردن ومعذرت خواستن
تاختن
طلب کردن، جستن، جستجو کردن
رمیدن، به یک سو رفتن، دور شدن
غریدن، داد و فریاد کردن، جنبیدن، برای مثال ز آواز گردان بتوفید کوه / زمین شد ز نعل ستوران ستوه (فردوسی - ۱/۸۱ حاشیه)
پوزش کردن، عذر آوردن، معذرت خواستن
شرمنده شدن، رمیدن، دور شدن و به یک سو رفتن
دوختن، دو تکه پارچه را با نخ و سوزن به هم وصل کردن، بخیه زدن، با تیر یا نیزه دو چیز را به هم چسباندن
بادی با صدا از راه دبر خارج کردن تیز دادن ضرطه دادن گوز دادن
جستجو کردن، طلب کردن
تشر زدن، تندی کردن
سوختن، آتش گرفتن چیزی، مشتعل شدن، آسیب دیدن بدن از آتش یا آب جوش یا هر چیز سوزنده، سوزیدن، آتش زدن در چیزی و چیزی را در آتش افکندن، سوزاندن، تیره شدن پوست از آفتاب یا حرارت، تباه شدن، از بین رفتن، باختن در بازی، ترحم کردن
تاختن، دویدن، با شتاب رفتن، تند رفتن، رفتن با شتاب و سرعت، چرویدن، تکیدن، پو گرفتن، پوییدن، دواندن، به تاخت درآوردن، اسب دواندن، حمله بردن
سنگیدن کشیدن وزن کردن سنجیدن، سنجش، جمع توزینات
گداختن
تفتن، گرم شدن، گداختن، برای مثال منکر شو ار توانی نار سعیر را / تا اندر او به حشر بسوزی و برتوی (سوزنی - ۹۲)
بیرون کشیدن، بیرون آوردن، برآوردن
حرکت کردن باد یا نسیم، برآمدن باد
وزن کردن، سنجیدن، کنایه از خود را آمادۀ قبول کاری یا پیشامدی کردن، سنگینی کاری را تحمل کردن و دل بر آن نهادن