- تسود
- زن کردن سیاه شدن
معنی تسود - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
رشکوند، چشم تنگ
سیاه، بزرگتر قوم، ماهی سیاه، بزرگ، ضد ابیض زشت تر
ساعت
بدخواه، رشگین، کینه ور، تنگ چشم
بسته شدن، استقامت یافتن
توشه برداشتن
مهتر کردن، سیاه کردن
برابرشدن
بازار جستن بازار جست
در گل افتادن در لای فرو رفتن
وزنی است معادل وزن چهار جو، یک بخش از 24 بخش شبانروز یک ساعت، یک حصه از 24 حصه چوب گز خیاطان، یک حصه از 24 حصه سیر بقالان (در قدیم)
خو کردن، عادت کردن
یهودیگری، نیکوکاری، آهستگی در سخن
کج و خمیده گردیدن
توشه برگرفتن، توشه ساختن
سیاه کردن، کنایه از نوشتن
کسی که به دیگران حسد می برد
سیاه کننده، کنایه از نویسنده
اسدها، شیرها، جمع واژۀ اسد
بازار جستن و خرید و فروش کردن، بازارگرمی کردن
به چیزی عادت کردن، خو کردن، خود را به کاری عادت دادن
سیاه، رنگی مانند رنگ زغال، هر چیزی که به رنگ زغال باشد، آنکه پوست بدنش سیاه باشد، حبشی، زنگی، تیره
بالش زیر سر نهادن، چیزی را برای خود بالین ساختن، تکیه کردن
تباه شدن
خون بریانی گونه ای زناج در زمان کانایی (جاهلیت)، سیاه کرده سیاه کننده، نویسنده سیاه کرده شده، نوشته شده. سیاه سیاه کننده، نویسنده: مسود این ورق - عفاالله عنه ماسبق - در درسگاه دین پناه مولانالله قوام - المله والدین عبدالله... بکرات و مرات که بمذاکره رفتی
نسو: زخاک وآتش وآبی برسم ایشان رو که خاک خشک ودرشت است وآب نرم ونسود. (ناصرخسرو. 91)