توشه برداشتن. (تاج المصادر بیهقی) (دهار) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی). توشه برگرفتن. (زوزنی) (آنندراج). توشه گرفتن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از المنجد). زاد سفر برگرفتن، برای آخرت عمل کردن. (از متن اللغه). رسیدن نیزه به پشت گوش کسی: تزود منی طعنه بین اذنیه، اصیب بها. (اقرب الموارد) (از متن اللغه) ، داغ بر میان دو چشم کسی گذاشتن: تزود سمه فاضحه بین عینیه، اتسم بها بسعی فیه. (اقرب الموارد) ، بردن نامه از امیر به عامل وی تا باندازۀ شأن و وظیفه اش برندۀ نامه را یاری دهد: تزود من الامیر کتاباً الی عامله، حمله ُمنه ُ الیه لیستعین به علی شأنه. (اقرب الموارد)