معنی تسود تسود (اِ قِ) نکاح کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تزوج. (از متن اللغه) (اقرب الموارد) (المنجد). مطاوع تسوید. (از المنجد). و رجوع به تسوید شود، کارزار کردن قوم: تسودالقوم اقتتلوا. (از متن اللغه) لغت نامه دهخدا