- تتق
- چادر بزرگ، سرا پرده
معنی تتق - جستجوی لغت در جدول جو
- تتق
- خیمه، سراپرده یا چادر بزرگ،
برای مثال وآن تتق های گوهرآموده / چرم های دباغت آلوده (نظامی۴ - ۶۸۵)
- تتق ((تُ تُ))
- چادر، پرده بزرگ
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
سنگینی سنگین شدن
پارسی تازی شده بوته بوته زرگری
بسته، بستن، بر هم دوختن بستن دوختن مقابل فتق یا رتق و فتق بستن و گشودن دوختن و شکافتن بست و گشاد حل و عقد:) برتق و فتق امور مشغولست . (، (تصوف) رتق اشارت به وحدت حقیقه و وجود واحد بسیط و مرتبت صفات و اسما و افعال است (از اسفار 23: 3)، بسته مقابل فتق، زنی که مدخل آلت تناسلیش مسدود بود و مانع آرامش گردد
بد خو
شکافتگی، شکافتن شکاف خوردن کفتن کافتن، شکافتگی، جمع تفتقات
آرزو و خواستن، آرزومندگی شدن، کجی عصا و مانند آن
تاغ از گیاهان واژه پارسی است دارم اسپی کش استخوان در پوست - هست چون در جوال هیزم تاغ (کمال اسماعیل) درختچه ای از تیره اسفناجیان دارای برگهای مثلثی شکل و گلهای خوشه یی که در حدود 10 گونه از آن در ایران و دیگر ممالک آسیا و آفریفا و اروپا شناخته شده، بداغ، زیتون تلخ
بد خوییدن، تاسگی آرزومندی
صورتهایی باشد که به جهت بازی کردن و مشغول نمودن اطفال از خمیرسازند و پزند عروسک، کلمه ای که مرغان را بدان طلبند
لکنت ناگهانی زبان هنگام حرف زدن
شکافته شدن، گشاده شدن
لکنت ناگهانی زبان هنگام حرف زدن
نوعی خالکوبی، به ویژه روی ابرو و لب
مغول، تاتار، هر یک از افراد این قوم، تتار
آزاد شدن بندۀ زرخرید از قید بندگی
بزرگواری
بخشش، عطا، کرم، دهش، بخشیدن چیزی به کسی، داشات، عطیّه، داد و دهش، جدوا، بغیاز، بذل، فغیاز، جود، داشاد، دهشت، منحت، برمغاز، اعطا، صفد، احسان، سماحت، داشن
بزرگواری
بخشش، عطا، کرم، دهش، بخشیدن چیزی به کسی، داشات، عطیّه، داد و دهش، جدوا، بغیاز، بذل، فغیاز، جود، داشاد، دهشت، منحت، برمغاز، اعطا، صفد، احسان، سماحت، داشن
سماق، درختی با برگ های مرکب و گل های سفید خوشه ای که در جاهای سرد می روید و بلندیش تا پنج متر می رسد، میوۀ کوچک سرخ رنگ و ترش مزه به صورت آسیاب شده به عنوان چاشنی کباب استفاده می شود، سماک، سماقیل، ترشابه، ترشاوه، تمتم، تتری، تتریک، ترفان
بنده زر خرید از قید بندگی آزاد شدن
شکافتن، گشودن
ترکی ترشی چاشنی، نانخورش، ماست ماست و کشک، ترشیی که در آش کنند و نانخورش سازند
جنباندن، افشاندن، آب کشیدن، پر فرزندی، پوست باز کردن، سخن گفتن
درختی با برگ های مثلثی شکل و گل های خوشه ای، تاغ، تاخ
برآمدگی ای که در اثر خارج شدن قسمتی از احشا از محل اصلی خود در ناف، کشالۀ ران و بیضه پیدا می شود، هر جای گشاده و فراخ، گشادگی، شکافتن، گشودن
بستن، دوختن
رتق وفتق: بستن و گشودن، کنایه از اداره کردن
رتق وفتق: بستن و گشودن، کنایه از اداره کردن
آسمان لاژوردی، ابر کبود ابر سیاه
تتغ کشیدن پرده کشیدن
تتغ کبود، پیاله کبود